تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
نیازمندی های
پزشکی- ورزشی-
علمی ... و
آدرس injast.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
این اتومبیل حفاظتی ریاست جمهوری آمریکا باراک اوبا ما برای مسیرهای درون شهری و خارج شهر است. حفاظت در نظر گرفته شده برای آن در حدی است که هیچ بمب کنار جاده ای یا موشک های با سایز متوسط هم نمیتوانند به آن آسیبی وارد کنند.در این تصاویر این اتومبیل با توجه به ضخامت شیشه ودرب هایش بیشتر شبیه به یک گاو صندوق است تا اتومبیل.
ریمل هایی که پایه اصلی آنها آبکی است، محیط مناسبی برای رشد میکروبها هستند و میتوانند عفونتهای چشمی، التهاب، قرمزی، ترشحات غلیظ، خارش و حتی پوستهریزی لبه پلک را ایجاد کند. در ادامه در مورد عوارض خط چشم های تقلبی و همچنین عوارض استفاده از لوازم آرایش و ریمل های تقلبی بیشتر توضیح می دهیم.
ریمل هایی که پایه اصلی آنها روغن است، در برابر عرق کردن، ریزش اشک و آب مقاوم هستند و متأسفانه به مدت طولانی روی مژه میماند و از آنجا که به سختی پاک میشود، موجب ریزش مژهها و چسبندگی آنها میشود.
«چشم از حساسترین اعضای بدن است و نیاز به مراقبت خاص دارد»، حساسیت چشم به حدی است که بر اثر عوامل محیطی مانند اشعه مضر آفتاب، کمخوابی، تغذیه نامناسب، عوامل استرسزا و لوازم آرایش بسرعت آزرده شده و دچار پیری زودرس میشود، از این رو برای داشتن چشمهایی سالم و زیبا، آگاهی از برخی نکاتی در انتخاب لوازم آرایشی مناسب ضروری است.
«سلولهای پوست دور چشم بسیار نازک و حساس هستند، موادشیمیایی براحتی جذب آن میشود»، در چنین شرایطی، احتمال عفونتهای چشمی نیز بالا میرود که حتی در موارد شدیدتر به قرنیه چشم آسیب میرسانند و در نهایت لک قرنیه و اشکال در بینایی بوجود میآورند.
این فراوردهها بدلیل داشتن مواد نگهدارنده و رنگی میتوانند موجب التهاب و حساسیت شوند که بصورت عوارضی چون آبریزش، خارش، و پف آلودگی پلکها، و سوزش چشم بروز میکند، بهتر است مصرف آنها محدود شود.
«استفاده طولانیمدت از ریمل موجب بستهشدن منافذ پوست و تغییر رنگ و بدشکل شدن مژه شده و مژهها بعد از مدتی استحکام اولیه خود را از دست میدهند»، توصیه می شود با ریمل نخوابید، زیرا فولیکولهای مژه مسدود شده و احتمال ریزش آن هنگام شستوشو بیشتر میشود.
توصیههای بهداشتی: قبل از استفاده از فراورده چشمی، دستها را بطورکامل با آب و صابون بشویید»، اگر عفونت چشمی دارید، از مصرف فراورده چشمی تا بهبودی کامل خودداری کنید و در صورت مصرف فراورده چشمی و ایجاد التهاب، مصرف آن را سریع متوقف و اگر التهاب باقی ماند، به پزشک متخصص مراجعه کنید. همچنین ریمل و خط چشم خود را به هیچوجه با دیگران به اشتراک نگذارید.
از فراورده قدیمی استفاده نکنید و بدانند حداکثر زمان نگهداری، سه ماه بعد از بازشدن درب فراورده است و مواردی که متوجه تغییر رنگ و بوی فراورده شدید، مصرف آن را متوقف کنید.
«ریمل و خط چشم را هرگز با بزاق یا آب مرطوب نکنید»، باکتری دهان شما میتواند در فراورده رشد کرده و موجب عفونت شود و افزودن آب نیز موجب رقیق شدن ماده نگهدارنده در فراورده شده و مقاومت میکروبی آن را کاهش میدهد. ضمن این که نگهداری در دمای بالاتر از ۳۰درجه سانتیگراد منجر به خراب شدن نگهدارنده میشود و احتمال رشد میکروبی افزایش مییابد. منبع: آرایشیک
ز زمانی که بشر پی به فواید زندگی گروهی و اجتماعی برد رفته رفته شهرها پا گرفتند. اما عوامل گوناگونی گاه دست به دست هم میدهند تا ساکنین شهری را وادار به ترک و تخلیه آن کنند. پس از آن تنها خانههایی متروکه باقی میمانند که سرگذشت ساکنان خود را در سکوت مرور میکنند. این چنین است که گاهی شهرهایی بدون آن که خود متوجه شویم از یادها میروند تا شاید سالیان سال بعد مسافر، گردشگر یا باستان شناسی کنجکاو به طور اتفاقی ردی از آنان یافته و از نو دست به کاوش و جستجوی آنها بزند.
در قسمت نخست این مطلب شما را با تعدادی از شهرهای از یادرفته جهان آشنا کردیم، در ادامه تعداد دیگری از این شهرها را به شما معرفی میکنیم. به علاوه در قسمت سوم این سری مقالات قصد داریم سری هم به شهرهای تاریخی و معروف کشورمان زده و قدری هم به تاریخ ایران زمین بپردازیم. در ادامه با ما همراه باشید.
لپتیس مگنا (Leptis Magna)
شهرهای گمشده در غبار زمان (بخش دوم) + تصاویر
لپتیس مگنا یا لپسیس (Lepcis) شهری با معماری برجسته و متعلق به امپراتوری روم بود. این شهر در مکانی که امروز به عنوان کشور لیبی شناخته میشود، قرار گرفته بود. در زبان عربی این شهر را لبده (Labdah) مینامند. این شهر از بندرگاهی طبیعی برخوردار بود که به نوعی توسعه و شکوفایی آن را تضمین میکرد، چرا که لپتیس به عنوان یک مرکز تجاری مهم در ناحیه مدیترانه و همچنین سحارا شناخته میشد. همچنین به دلیل وجود زمینهای حاصلخیز و غنی که در امتداد خطوط ساحلیاش قرار گرفته بودند در زمینه تولید محصولات کشاورزی نیز وضعیتی مناسب داشت. امپراتور روم سپتیمیوس سوروس (193-211Septimius Severus, ) که در لپتیس متولد شده بود بزرگترین حامی و پشتیبان این شهر به شمار میرفت. زیر نظارت مستقیم او برنامههای جاهطلبانهای برای توسعه شهر با نخستین قدمهای ساخت سازههای باشکوه آغاز شد. هرچند لپتیس در طول سالهای بعد رفته رفته شکوه خود را از دست داد و به دنبال مشکلات رو به گسترشی که با امپراتوری روم داشت رو به زوال رفت. پس از فتوحات اعراب در 642 این شهر گمشده رو به خرابی نهاد و توسط طوفانهای شن برای قرنها مدفون و از نظر محو شد. در ژوئن 2005 گروه باستان شناسی دانشگاه هامبورگ به طور اتفاقی پرده از رازهای کهن این شهر برداشتند.
ارگنچ (Urgench)
ارگنچ که در زبان فارسی آن را گرگنچ مینامیدند، سابقا نزدیک رودخانه آمو دریا در غرب کشور ازبکستان قرار گرفته بود. ارگنچ یکی از بزرگترین شهرهایی محسوب میشد که در مسیر جاده ابریشم قرار گرفته بودند. در قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم دوران طلایی این شهر از راه رسید و ارگنچ به مرکزی برای امپراتوری آسیایی خوارزم تبدیل شد. در 1221 چنگیز خان مغول با خشونت هر چه تمام این شهر را مورد تاخت و تاز قرار داد، زنان جوان و بچهها به عنوان برده به سربازان مغول تقدیم شده و باقی جمعیت شهر هم قتل عام شدند. حتی پس از این تاراج وحشیانه خرابههای شهر تا مدتی باقی ماند، اما تغییرات ناگهانی آمو دریا موجبات تخریب بیشتر شهر را فراهم آورده و مردمانی را که علی رغم سختیهای موجود هنوز در آن ساکن بودند واداشت خانه و کاشانه خود را ترک کرده و آن را برای همیشه متروک پشت سر باقی گذارند.
ویجایاناگارا (Vijayanagara)
ویجایاناگارا یکی از بزرگترین ابر شهرهای جهان بود که بالغ بر 500.000 هزار نفر سکنه داشت، این رقم در مقایسه با جمعیت آن دوران عددی قابل ملاحظه است. این شهر در فاصله بین قرون 14 تا 16 و تحت نفوذ و قدرت امپراتوری ویجایاناگارا که به نام امپراتوری کارناتا (Karnata) هم شناخته میشود، به سرعت توسعه یافته و شکوفا شد. این امپراتوری بر بخش گستردهای از جنوب هند سلطه داشت. در طول این دوران، امپراتوری کارناتا اغلب با دول مسلمان درگیر جنگ بود. در 1565 ارتش امپراتوری متحمل شکست سنگین و فاجعه آمیزی شده و شهر بر باد رفت. فاتحان مسلمان به شهر یورش آورده و بر ساکنین مصیبت زده آن تاختند و در طول دورهای چند ماهه شهر و معابد هندوی آن را با خاک یکسان کردند، با این وجود این امپراتوری به حیات خود ادامه داده و خیلی کند تن به تسلیم و اضمحلال داد. پایتخت اصلی هرگز مجددا احیا نشده و کسی در آن سکونت نگزید و از آن زمان تنها و از دور شاهد تغییرات اطراف بوده است. اکنون بقایا و خرابههای این شهر جزء میراث جهانی یونسکو است.
کالاکمول (Calakmul)
پنهان شده در قلب جنگلهای انبوه ایالت کامپچی مکزیک(Campeche) ، کالاکمول یکی از بزرگترین شهرهای تمدن مایا بوده که تا به امروز کشف شدهاند. کالاکمول شهری قدرتمند به شمار آمده که اغلب برتری تیکال (Tikal) دیگر شهر معروف تمدن مایا را به چالش میکشید. قدرت اصلی کالاکمول در استراتژیهای خاصش نهفته بود. سیاستی که بر شبکهای از متحدین اتکا داشت و بدین صورت شهر به بقاء خود ادامه میداد. از نیمه دوم قرن ششم تا اواخر قرن هفتم کالاکمول به طور کامل در مقابل نیروی تیکال دست بالا را داشت. این دو شهر که رقابتی پایاپای با یکدیگر داشتند، همواره در پی به کارگیری فنون نظامی و تصمیمات جنگی بودند تا از سد یکدیگر بگذرند، اما در نهایت هر دو آنها در پی شکست و دوران افول تمدن مایا از میان رفتند.
پالمیرا (Palmyra)
برای قرنها پالمیرا (شهر درختان نخل) در کشور سوریه شهری مهم به شمار آمده و از ثروتی چشمگیر برخوردار بود، چرا که در مسیر کاروانهایی که از ایران به سمت بنادر مدیترانهای این کشور در رفت و آمد بودند واقع شده بود. در اوایل 212 به دنبال اشغال دهانه رود تیگریس یا دجله (Tigris) و فرات (Eupherates) توسط سلسله ساسانیان از اهمیت تجاری این شهر کم شد. امپراتور روم دیوکلیشن (Diocletian) در تلاش برای نجات شهر از تهدیداتی که از سوی ساسانیان متوجه آنان بود، دیواری عظیم ساخته و سعی کرد شهر را توسعه دهد. اما سرانجام این شهر بوسیله اعراب مسلمان در 634 تصرف شد، اما میتوان گفت تقریبا دست نخورده باقی ماند. در نهایت دیگر بار این شهر توسط ترکان عثمانی به اشغال درآمده و تا حد یک بادیه در دل کویر تنزل کرد. در قرن هفدهم بقایای آن توسط جهانگردان غربی کشف شد.
تیسفون
در قرن ششم تیسفون یکی از بزرگترین شهرهای جهان بود و همچنین در شمار آن دسته از شهرها به حساب میآمد که دروازهای رو به تمدن باستانی ناحیه بینالنهرین محسوب میشدند. به دلیل همین ویژگی بود که تیسفون به نقطه استراتژیکی و نظامی مهمی برای امپراتوری روم بدل شده و توسط آنان به اشغال درآمد. امپراتوری بیزانس نیز موفق شد پنج مرتبه این شهر را به تصرف درآورد. تیسفون در دوران تاخت و تاز مسلمین به ایران در سال 637 به تصرف آنان درآمد اما پس از آنکه در قرن هشتم بغداد به عنوان مرکز خلافت عباسیان به رسمیت شناخته شد این شهر به سرعت رو به افول نهاده و رفته رفته به شهر ارواح بدل شد. گفته میشود تیسفون در واقع الهام بخش شهر اسبانیر (Isbanir)در داستانهای هزار و یکشب بوده است. هم اکنون این شهر در کشور عراق قرار گرفته و تنها بنای تاریخی باشکوهی که از آن باقی مانده طاق کسری معروف است که بازدید کنندگان فراوانی دارد.
هولسی (Hvalsey)
هولسی یا جزیره وال (Whale Island) از مجموعهای از مزارع و کشتزارها تشکیل شده بود که در قلمرو شرقی قرار گرفته و بزرگترین ناحیه متعلق به وایکینگها در گرینلند به شمار میرفت. وایکینگها تقریبا در 985 پس از میلاد و توسط نورس فارمرز (Norse Farmers) یا مردمانی از نژاد آلمانی در این ناحیه پا گرفتند. در دوران اوج و شکوفایی این ناحیه بالغ بر چهار هزار سکنه داشت. علی رغم نقل و انتقالات قبایل غربی در نیمه قرن چهاردهم، کلنی نشینان این منطقه برای شصت تا هفتاد سال دیگر نیز به زندگی خود در این نواحی ادامه دادند. در 1408 یک ازدواج در کلیسای هولسی به ثبت رسیده اما در واقع این آخرین خبری بوده که از گرینلند به گوش جهانیان رسیده است.
آنی (Ani)
این شهر نیز که در مسیر کاروانهای شرق- غرب قرار گرفته بود اولین منطقه مهم و ارزشمند در قرن پنجم میلادی بوده که به سرعت مراحل رشد و شکوفایی را طی کرد، به طوری که در قرن دهم به پایتخت ارمنیان تبدیل شد. در طول این دوران طلایی تعداد زیادی کلیسا در این شهر ساخته شد که برخی از آنها جزء بهترین نمونههای معماری قرون وسطی به شمار میآیند و به همین دلیل این شهر عنوان "شهر هزار و یک کلیسا " را به خود اختصاص داده است. تخمین زده میشود جمعیتی بالغ بر 100 تا 200 هزار نفر در آن سکونت داشتند. این شهر تا زمان حمله مغولها در قرن سیزدهم به حیات خود ادامه داد، حملهای که همچون زلزلهای مهیب و ویرانگر در 1319 رخ داده و راههای تجاری را به کام خود فرو برد و آنان را به صورتی برگشت ناپذیر به تباهی و ویرانی کشاند. با وقوع این حوادث ناخوشایند ساکنان این شهر نیز رفته رفته آن را ترک کرده و آنی برای قرنها متروکه شد. خرابههای آن را هم اکنون میتوان درکشور ترکیه مشاهده کرد.
پالنکه (Palenque)
پالنکه در کشور مکزیک در مقایسه با دیگر شهرهای گمشده تمدن مایا از ابعاد کوچکتری برخوردار است، اما در مقابل نمونههای درخشانی از معماری و حجاریهای این تمدن در آن به چشم میخورد، زیباترین آثار هنری که تا به حال توسط هنرمندان مایایی خلق شدهاند. اکثر سازههای این شهر در حدود 600 تا 800 میلادی قدمت دارند. جمعیتی از زارعین و کشتکاران برای نسلهای متمادی در این شهر زندگی میکردند تا اینکه به تدریج این شهر از رونق افتاده و ساکنانش بار سفر بسته و این شهر را به حال خود رها کردند. پس از آن این شهر به تدریج توسط پیشرویهای جنگل محو و از نظر ناپدید شد.
تیواهاناکو (Tiwanaku)
این شهر که در جنوب غربی سواحل دریاچه تیکانا در کشور بولیوی قرار گرفته، یکی از مهمترین شهرهای پیشروی امپراتوری اینکا به شمار میرفته است. در طول دورانی حدفاصل 300 قبل از میلاد تا 300 میلادی، تیوانکو به عنوان مرکزی معنوی شناخته میشد و بسیاری از مردم برای زیارت بدانجا سفر میکردند. این جامعه شهری نوین کم کم به سمت نواحی اطراف توسعه یافته به طوری که بین قرون هفتم تا نهم تبدیل به یک قدرت مطرح و بزرگ منطقهای در نواحی جنوبی آند شده بود. به نظر میرسد در بالاترین مقیاس این شهر پانزده تا سی هزار نفر سکنه داشته است، هر چند تصاویر ماهوارهای اخیر جمعیت بیشتری را پیشنهاد میدهند. حول و حوش 1000 میلادی پس از یک دگرگونی شدید در وضعیت اقلیمی ناحیه، تیواهاناکو از نظر منابع غذایی دچار مشکلات عدیدهای شد، در نتیجه منبع قدرت و قلمرو امپراتوری اینکا به شدت متزلزل گشته و در نهایت از یادها رفت.
پمپی (Pompeii)
اگر به تاریخ روم باستان علاقه دارید قطعا با نام این شهر نیز آشنایی دارید. در 24 اگوست سال 79 میلادی، آتشفشان وزوویوس یا همان وزو (Vesuvius) فورانی سهمگین را تجربه کرد که سبب شد شهر پمپی که در نزدیک آن قرار داشت در زیر خاکستر و خاک مدفون شود، واقعهای که این شهر را در روزی شوم و نفرین شده از لوح تاریخ محو نمود. گویی همه چیز این شهر از خانهها و میزها و نقاشیهای روی دیوار، کوزهها و اسباب ولوازم منزل و حتی ساکنان آن در تاریخ یخ زده و منجمد شدند. پمپی، همراه با هرکولانیوم (Herculaneum) دیگر شهر روم متروکه شده و سرانجام نام و محل قرارگیری آنها نیز از یادها رفت. هرچند روزی از راه رسید تا دستانی گرد و غبار از چهره این شهر برگرفته و به مدد حفاریهای باستان شناسی در قرن هجدهم از نو از سوی جهان به رسمیت شناخته شد. شهرهای گمشده جزئیاتی خارقالعاده و شگفت از زندگی مردمانی که هزاران سال پیش میزیستند را در اختیار ما قرار دادهاند، پمپی هم از این قاعده مستثنی نبوده و به دلیل نحوه ناپدید شدنش دادههایی با ارزش برای باستان شناسان به همراه داشت.
تیوتوهواکن (Teotihuacan)
در قرن دوم پیش از میلاد تمدنی نوظهور و جدید در دره مکزیکو پا به عرصه وجود گذاشت. این تمدن شهر با شکوه و بزرگ تیوتوهواکن یا توتیواکان (Teotiwakan) را بنیان نهاد که هرمهای بزرگ پله مانند آن به شهرتی عظیم دست یافتند. در قرن 6 میلادی و به دنبال خشکسالی طولانی مدتی که ناشی از تغییرات اقلیمی بود جمعیت منطقه رو به نقصان نهاد. هفت قرن بعد و پس از افول امپراتوری تیوتوهواکن، اهرام بزرگ این شهر گمشده توسط قوم آزتک مورد تکریم و استفاده قرار گرفته و به مکانی مقدس برای زائرین تبدیل شدند.
پترا (Petra)
پترا، شهر افسانهای است که با عنوان "شهری با قدمتی به درازای زمان" نیز شناخته میشود، به علاوه به آن "شهر رز" هم میگویند که به دلیل رنگ سنگهایی است که شهر در دل آنها کنده شده است . این شهر پایتخت قلمرو ناباتین (Nabataean) بوده که در زبان عربی الانباط خوانده شده و از دجله تا دریای سرخ قلمرو آنان بوده است. پترا شهری پهناور و خاص است که قرنها پیش توسط ناباتینها در دل دره وادی موسا در جنوب اردن کنده شده است. اینجا نقطه تلاقی مهمی بوده که کالاهایی همچون ابریشم و ادویهجات حمل شده و کشورهایی همچون چین، هندوستان و کشورهای عربی واقع در نواحی جنوبی، مصر، یونان و روم را به هم پیوند داده بود. در قرن ششم و پس از چندین زلزله مخرب که سیستم آبرسانی شهر را با اشکالات جدی مواجه کردند، تقریبا کل شهر تخیله و متروکه شد. پس از به پایان رسیدن جنگهای صلیبی پترا در جهان غرب نیز از یادها رفت، تا آنکه این شهر گمشده توسط جهانگرد سوئیسی یوهان لودویگ برکهارت (Johann Ludwig Burckhardt) در 1812 مجددا کشف شد.
تیکال (Tikal)
بین سالهای 200 تا 900 پس از میلاد، تیکال بزرگترین شهر مایاها به شمار میرفت که بار اساس تخمینهای صورت گرفته جمعیتی بین 100 تا 200 هزار نفر داشت. زمانی که تیکال به بالاترین میزان جمعیت خود رسید، نواحی اطراف آن جنگل زدایی شد، همین مسئله موجب فرآیندهای فرسایش گستردهای گشت که سکونت در این ناحیه را با مشکل مواجه کرده و باعث ایجاد شیبی نزولی در سطوح جمعیتی شد. تیکال بخش اعظم جمعیت خود را در دوره زمانی بین 830 تا 950 از دست داد به طوری که به سرعت رو به انحطاط و نابودی رفت. پس از 950 این شهر کم رمق شده اما همچنان سعی داشت به حیات خود ادامه دهد. جمعیت اندکی در کلبههایی در میان خرابههای شهر زندگی میکردند اما حتی این مردمان نیز ناچار شدند در قرون ده و یازده بارسفر بسته و این شهر را برای همیشه ترک کنند. به دنبال آن جنگلهای بارانی گواتمالا از نو حق خود را مطالبه کرده و در طول هزار سال بعدی شهر و خرابههای باقی مانده را از آن خود نمودند.
آنگکور(Angkor)
انگکور شهر معبدی پهناوری در کامبوج است که برای سالیان متمادی، یعنی از قرن نهم تا قرن پانزدهم میلادی عنوان پایتخت امپراتوری خمر را به دوش میکشید. مهمترین معبد این شهر انگکور وات (Angkor Wat) است که بزرگترین مکان مذهبی باستانی در نوع خود به شمار میرود. همینطور معبد بایون (Bayon) واقع در آنگکور توم (Angkor Thom) که دارای صورتهای سنگی بزرگ و متعددی است. در طول این دوران بلند آنگکور شاهد تغییرات مذهبی متعدد ناشی از تقابل مذهب بودایی و هندوئیسم بوده است. در 1431 پایان دوران طلایی آنگکور فرا رسید، سالی که این شهر توسط مهاجمان آیوتایا (Ayutthaya)به اشغال درآمده و چپاول شد، تمدنی که خود نیز زفته رفته رو به انحطاط گذاشت. به جز منطقه آنگکور وات که به عنوان معبدی بودایی همچنان به حیات خود ادامه میدهد، نواحی نزدیک به این شهر خالی از سکنه است.
ماچوپیچو
text-align: justify;"> یکی از معروفترین شهرهای گمشده جهان ماچوپیچوست، شهری که همه ما نام آن را بارها شنیدهایم، نامی که به نوعی مترادف با طلا و گنجینههای گمشده است. این شهر در 1911 توسط تاریخ شناسی اهل هاوایی مجددا کشف شد، آنهم برفراز دره اروبامبا (Urubamba)، جایی که برای قرنها در سکوتی ژرف پنهان شده بود. شهر گمشده اینکاها از قسمت تحتانی دره قابل مشاهده نیست و کاملا به منابع خود متکی بوده است. این شهر توسط مزارع تراسی احاطه شده و منابع آب آن از چشمههای طبیعی تامین میشده است. اگرچه امروزه محل قرار گیری آن کشور پروست، اما تا پیش از کشفش در 1911 کاملا برای جهانیان ناشناخته بود.
باس ها به دلایل متفاوت ممکن است دچار کثیفی شوند که بهترین راه تمیز کردن آن ها استفاده از ماشین لباس شویی یا تحویل لباس به خشکشویی ها است. از آنجایی که ممکن است ماشین لباس شویی لباسی را خراب کند انتخاب خشکشویی مناسب تر است ولی هزینه آن بسیار می شود. "Chanhee Han" با ابداع دستگاهی جدید تمام این مشکلات را برطرف کرده است.
متفاوتترین خشکشویی در خانه! +عکس
این طراح خشکشویی های خانگی را پیشنهاد می دهد که می توانند باسیستم های جدید لباس شما را شسته، تمیز کنند، لکه برداری و اتو شده در انتها در اختیارتان قرار دهند بدون آنکه قطره ای آب در این میان مصرف شده باشد یا اینکه به لباس آسیبی رسیده باشد. این خشکشویی خانگی بدین صورت کار می کند که با استفاده از اشعه های یو وی لباس ها را میکروب کشی می کند. این دستگاه قرار است تا سال های 2018 ساخته و آماده ارائه در بازار شود.
یک شاهزاده سعودی به تازگی خودرویی را خریداری کرده که روکش آن از طلای 24 عیار است این خودرو از نوع مرسدس بنز جی 63 است. سایت "المربع نت" نوشت، این خودرو در یکی از فروشگاههای فرانسوی به معرض فروش گذاشته شده؛ و دعوتنامههای فروش هم برای شخصیتها و تاجران بزرگ فرستاده شده بود. سرانجام یکی از شاهزادگان عربستانی این خودروی طلایی را خرید. ولی شرکت مرسدس از اعلام نام این شاهزاده و قیمت خودرو امتناع کرد.
محققین و دانشمندان برای دست یابی به اهداف خود، در بسیاری از مواقع مجبورند در آزمایشگاههایی عظیم و خارقالعاده به کار بپردازند. در واقع بسیاری از این آزمایشها در محیطی خارج از زندگی طبیعی انسانی رخ میدهد. این 7 آزمایشگاهی که در ادامه معرفی میشوند، نمونهای از بزرگترین و عجیبترین محیطهایی هستند که تحقیقات علمی در آنها صورت میپذیرد. مهم نیست که آنها در بالای کوه یا کف اقیانوس ساخته شدهاند. مهم این است که این آزمایشگاهها، گامی دیگر در جهت ارتقاء دانش بشری برمیدارند.
سردترین آزمایشگاه فیزیک دنیا - رصدخانه قالب یخ نوترونی واقع در قطب جنوب
شگفت انگیزترین آزمایشگاههای دنیا +عکس
از آنچه به نظر میرسد، عجیبتر است. تعدادی از بهترین تجهیزات برای مطالعات و اندازهگیری انرژی ذرات ریز اتمی نوترون که از نظر علمی پس از به وقوع پیوستن پدیدههایی فضایی مانند انفجار ستارگان آزاد میشوند، در اینجا وجود دارد. در این آزمایشگاه هیچ تلسکوپی نمیبینیم و در عوض، بر روی لایههای ضخیم یخ در قطب جنوب مطالعه میشود. در اینجا نوترونها ممکن است با مولکولهای آب واکنش داده، باعث تولید اشعه شرنکوف شوند. در این صورت میتوان آنها را با لامپهای فوتونی برداشت کرد. برای ساخت این قالبهای یخ، حسگرهای کروی که به آنها مدول های نوری دیجیتالی گفته میشود و به اختصار «دی او ام» میگویند، در عمق ۱۴۵۰ تا ۲۴۵۰ متری از سطح زمین قرار داده میشوند. این آزمایشگاه نه تنها سردترین آزمایشگاه فیزیک دنیا بلکه بزرگترین آزمایشگاه نوترونی دنیا به حساب میآید. روزانه حدود ۱۰۰ گیگا بایت اطلاعات برای تحلیل و بررسی از سوی این آزمایشگاه فرستاده میشود.
داغترین آزمایشگاه دنیا - آزمایشگاه ملی بروکهیون واقع در لانگ ایلند نیویورک در آمریکا
در فوریه سال ۲۰۱۰ اعلام شد که دستگاه برخورد دهنده نسبیتی یونی در این آزمایشگاه، موفق شده گرمایی در حدود ۴ تریلیون درجه سانتیگراد تولید کند. این بیشترین گرمای تولید شده توسط بشر است. چیزی حدود ۲۵۰۰۰۰ بار بزرگتر از گرمای مرکز خورشید. این دستاورد عظیم که با برخورد یونی در حد سرعت نور صورت گرفت، و باعث به وجود آمدن ذره کوآرک شد که تنها بعد از بیگ بنگ یا همان انفجار بزرگ آغازین به صورت پلاسما به وجود میآید. این برخورد دهنده یونی پس از برخورد دهنده عظیم یونی «هادرون» در آزمایشگاه «سرن»، بزرگترین دستگاه از این نوع محسوب میشود. این برخورد دهنده یونی تنها دستگاهی است که با دو قطبی کردن پروتونها، نشان میدهد که آنها چطور در مدار خود به چرخش در میآیند. در واقع این آزمایشگاه علاوه بر در اختیار داشتن رکود تولید بیشترین گرما، تولید کننده پرانرژیترین پروتونهای دو قطبی دنیا که تا به حال دیده شده است نیز میباشد.
بلندترین آزمایشگاه زمینی دنیا - آزمایشگاه هرمی واقع در پارک ملی ساگارماتا در نپال
موزه «لوور» تنها جایی نیست که یک هرم بزرگ شیشهای در آن بازسازی شده است. در ارتفاعات هیمالیا، یک ساختمان هرمی شکل سه طبقه، با استفاده از شیشه، فولاد و آلومینیوم ساخته شده است که شامل یک رصد خانه و آزمایشگاه است. این آزمایشگاه در ارتفاعی حدود ۵۰۰۰ متری از سطح دریا بر روی کوه اورست قرار دارد. محققان در این آزمایشگاه بر روی حوزه وسیعی از علم از جمله زمین شناسی، آب و هوا، محیط زیست و فیزیولوژی بدن انسان کار میکنند. این آزمایشگاه هرمی برای مطالعات تکنیکی و علمی در ارتفاع بسیار زیاد ساخته شده است. این ساختمان به سه قسمت تقسیم شد است. دو بخش اول مربوط به آزمایشگاه و انبار است و بخش سوم وظیفه پردازش اطلاعات دریافتی و ارتباط مخابراتی را بر عهده دارد. این آزمایشگاه علاوه بر یک بنای دیدنی برای دانشمندان و دوست داران علم قلمداد میشود، بلکه مردم بومی و گردشگران، از امکانات مخابراتی آن نیز بهره میبرند.
عمیقترین آزمایشگاه زیر آب در دنیا ـ آزمایشگاه آبی NOEE واقع در فلوریدای آمریکا
با توجه به ناشناختههایی که کماکان درباره اقیانوسها وجود دارد، ساخت چنین آزمایشگاهی در عمق بسیار زیاد چندان عجیب به نظر نمیرسد. این آزمایشگاه آبی در عمق ۱۵ تا ۱۸ متری زیر سطح آب قرار گرفته است. در دو دههی گذشته محققان بر روی سنگها و صخرههایی که در اطراف این آزمایشگاه قرار دارد مطالعات فراوانی انجام دادهاند. در این آزمایشگاه 6 تخت و یک دستشویی و حمام و تنها یک پنجره برای دیدن فضای خارج از آن قرار دارد. زیست شناسان آبی تنها افرادی نیستند که از این آزمایشگاه استفاده میکنند. «ناسا» هم از تجهیزات و امکانات اینجا برای شبیه سازی حالت بی وزنی و تنهایی در جو زمین برای فضانوردانش استفاده میکند.
بزرگترین آزمایشگاه فیزیک ذره - آزمایشگاه سرن واقع در ژنو در مرز فرانسه و سوییس
مساحت این ازمایشگاه ۱۰۰۵ هکتار از زمینهای سوییس و ۴۵۰ هکتار از زمینهای فرانسه را در بر میگیرد که ظاهرا همچنان در حال گسترش است. تنها برخورد دهنده یونی آن در تونلی ۱۵۰ متری که تا ۱۷ کیلومتر امتداد دارد قرار گرفته است که قرار است تونلی دیگر با ابعاد سه برابر بزرگتر از آنچه ساخته شده، نیز به آن اضافه شود. با توجه به این که دانشمندان در این مرکز برای دانستن چگونگی آغاز زمین، سخت تلاش میکنند، میتوان حدس زد که این آزمایشگاه بسیار بزرگتر از چیزی بشود که در حال حاضر هست. «سرن» توسط دانشمندان و محققین از ملیتهای مختلف اداره میشود و از این لحاظ بسیار موفق بوده است. بیش از ۱۰،۰ دانشمند و مهندس از ۱۱۳ کشور مختلف در این آزمایشگاه عظیم مشغول به کار هستند. علاوه بر این «سرن» ۲۴۰۰ کارمند تمام وقت و ۱۵۰۰ کارمند نیمه وقت دارد.
عمیقترین آزمایشگاه دنیا در دل زمین - آزمایشگاه اسنولب واقع در سادبری اونتاریو در کانادا
مانند «رصد خانه قالب یخ نوترونی»، این آزمایشگاه هم به دنبال کشف پدیدههای فضایی در عمق زمین است. «اسنولب» در داخل یک معدن نیکل قرار دارد که در عمق ۲ کیلومتری واقع شده است. در زیر زمین این آزمایشگاه در مساحت ۵۰۰۰ متر مربع و در بالای زمین در زمینی به مساحت ۳۱۰۰ متر مربع ساخته شده است. تمرکز دانشمندان این آزمایشگاه بر فیزیک جوی است که شامل ماده تاریک کیهانی، نوترونهای خورشیدی با انرژی پایین و جستجوی نوترونهای نو اختر میباشد. اگر چه دانشمندان در رشتههای مختلف از جمله زمین شناسی و زلزله شناسی نیز علاقه خود را برای کار در این آزمایشگاه اعلام کردهاند که برای تحقیقات زمین شناسی در زیر زمین نیز بسیار مناسب است.
پر ارتفاعترین آزمایشگاه دنیا - ایستگاه فضایی بینالمللی در جو زمین
شکی نیست که این آزمایشگاه در ایستگاه فضایی، خاصترین آزمایشگاه موجود در این فهرست است. از نظر ارتفاع، فضای متفاوت و سرعت با هیچ مرکز علمی دیگر قابل مقایسه نیست. این آزمایشگاه فضایی در ارتفاعی حدود ۳۳۰ تا ۴۴۵ کیلومتری زمین با سرعتی ۲۷۷۲۴ کیلومتر در ساعت به دور آن میچرخد. طول این آزمایشگاه خارقالعاده ۷۲٫۸ متر و عرض آن ۱۰۸٫۵ متر است. در «ایستگاه فضایی»، آزمایشها و تحقیقات گوناگونی در زمینههای علمی مختلف از جمله زیست شناسی، هواشناسی، فیزیک و ستارهشناسی انجام میگیرد. در محیطی تقریباً بی وزن، که بر خلاف تصور بسیاری که فکر میکنند جاذبه در آنجا صفر مطلق است، یکی از بهترین مکانها برای تحقیقات به وجود آمده است. از سال ۲۰۰۰ فضانوردانی از ۱۵ کشور مختلف، از این آزمایشگاه بی نظیر دیدن کردهاند. انتظار میرود «ایستگاه فضایی بینالمللی» تا سال ۲۰۲۰ به فعالیت خود ادامه دهد و تا سال ۲۰۲۸ همچنان فعال باقی بماند.
نابینایان انسان های قدرتمندی هستند که شاید از قدرت بینایی ناتوان باشند اما قدرت های بی نظیر دیگری دارند که می تواند جای خالی بینایی را برای آنها پر کند. نابینایان بعضی مواقع دست به کارهای جالبی می زنند که شاید انسان های بینا هم درانجام دادن آن ها ناتوان باشند.
** نقاش نابینا
شگفت انگیزترین نابینایان دنیا +عکس
نقاشی نیاز به استعداد و البته چشمان بینا دارد تا تمامی جزئیات را مشاهده کند و سپس بر روی بوم پیاده سازی شود. "جان برامبلیت" از این دو اصل تنها استعداد نقاشی کردن را دارد و از بینایی محروم شده است. او در سال 2001 و زمانی که تنها سی سال داشت چشمانش را از دست داد ولی اراده اش را از دست نداد و حالا به نقاشی معروف تبدیل شده است. او نقاشی های خود را با احساس و لمس کردن می کشد. او می گوید هر رنگی دارای حس متفاوتی است و من با دستانم این حس را می گیرم. او این روزها نقاشی های زیبایی می کشد و با قیمت های خوبی نیز به فروش می رساند.
** نابینای راننده مسابقات ناسکار
رانندگی کاری است که تنها با چشمانی سالم می توان آن را انجام داد زیرا نیاز بالایی به چشم ها برای تعامل با محیط دارد. اما "مارک ریکوبونو" کاری بسیار عجیب در سال 2011 انجام داد، او با اینکه از هر دوچشم نابیناست توانست با خودروی خود در مسابقات ناسکار شرکت کند. او برای به پایان رساندن دور خود نیاز به دستگاه های خاصی داشت که خیلی به آن ها اطمینانی نیست و بیشتر کنترل خودرو در اختیار مارک بود. این کار او باعث شد تا بسیاری از راننده ها از او به عنوان متفاوت ترین راننده ناسکار نام ببرند.
** نابینای عکاس
"پت اکرت" نابینای شکفت انگیزی است که عکاسی را به عنوان شغل محبوب خود انتخاب کرده است. او در جوانی و قبل از نابینا شدن درس های صنعتی را به اتمام رساند ولی پس از یک بیماری سرطانی بینایی اش را از دست داد. پس از نابینایی او به سمت عکاسی رفت و حتی توانست عکس های بسیار جالبی را نیز در این مدت بگیرد. او میگوید با استفاده از صداها و درکی که از محیط اطرافش بدست می آورد عکاسی می کند.
** معمار نابینا
کریستوفر دانوی در سال 2008 دید خود را از دست داد ولی این مشکل نتوانست مانع از ادامه شغلش شود. او از ابتدا علاقه به نقشه کشی ساختمانی داشت و حتی پس از نابینایی نیز کارش را ادامه داد. این روزها او با استفاده از خط بریل نقشه های ساختمانی خود را می کشد و حتی گاهی اوقات اصول نقشه کشی ساختمانی را تدریس می کند.
** موج سوار نابینا
موج سواری ورزشی سخت و طاقت فرساست که کمتر کسی از پس آن بر می آید ولی "درک رابلو" با اینکه نابیناست یک موج سوار حرفه ای شده است که برخی مواقع درس هایی را نیز در این زمینه می دهد. این جوان20 ساله برزیلی از زمانی که سه ساله بود موج سواری را آموخت و از همان زمان عزمش را برای تبدیل شدن به فردی حرفه ای جمع کرد. او اعتقاد دارد با یاد خدا همه چیز ممکن است چرا که شاید خدا بینایی به اونداده است اما حواس برتر دیگری در اختیار او قرار داده است.
همیشه سوار خط شبرو میشوم. همهی شش روز هفته را. تا ماربل آرچ پیاده میروم و سوار خط ۲۹۴ میشوم که مرا میبرد خیابان فلیت. هیچ با مردهای تو اتوبوس حرف نمیزنم. بعد هم میروم تو {بار} سیاه و سفید که تو خیابان فلیت است. گاهی هم دوستم میآید آنجا. یک فنجان چایی میخورم.
دوستم قدبلندتر اما لاغرتر از من است. گاهی وقتها میآید و با هم مینشینیم پشت میز بار. همیشه جا براش نگه میدارم، اما آدم همیشه هم نمیتواند جا نگه دارد. با آدمهایی که جای دوستم را میگیرند، هیچ حرف نمیزنم. بعضیها فکر میکنند هیچ به حرفهاشان گوش نمیدهم. گاهی مردی روزنامهی صبح را سُر میدهد سمت من، روزنامهی اول صبح را. به من گفته که قبلاً چه کاره بوده. من هیچ وقت نمیروم تو بارِ نزدیک اِمبنک مِنت. یک بار فقط رفتهام آنجا. آدم از همان پشت شیشه میتواند ببیند که سرِ آن میزها چه خبر است. محوطهی {بیرون} آنجا اغلب پر از کامیون است. همیشه عجله دارند. اغلب هم همان راننده کامیونها. گاهی رانندههای دیگری هم هستند. داداشم همین جوری بود. عادت داشت برای همان کارها برود آن جا. اما من شب که نباشد، بهتر میتوانم به کارم برسم، تاریک که میشود، همیشه چراغهای سیاه و سفید روشن است. گاهی هم چراغهاش آبیاند، که خوب نمیتوانم ببینم؛ تو سرما. سرما که نباشد بهتر میتوانم ببینم.
همیشه سیاه و سفید گرم است. گاهی هم کوران میشود و من آن جا نمیخوابم. ساعت که پنج میشود، کرکرهها را میکشند پایین تا زمین را تی بکشند. همیشه دامن طوسی و روسری قرمزم را میپوشم. هیچ وقت مرا بدون ماتیک نمیبینی. گاهی دوستم میآید، همیشه با دو تا چایی میآید. هر وقت یک مردی جایش را میگیرد، بهش میگوید که بلند شود. از من بزرگتر اما لاغرتر است. سرما که باشد، سوپ میگیرم. این جا سوپهای خوبی گیر آدم میآید. یک تکه نان هم میدهند. با چایی یک تکه نان نمیدهند، ولی با سوپ چرا. برای همین سرما که میشود، سوپ میگیرم. آدم این جا همیشه خط شبرو میبیند که میرود وسط شهر. همهی خطها همین دور و برها هستند. هیچ وقت راه دیگری نمیروم، نه راهی که بعضی از این خطها میروند. خیابان لیورپول رفتم، آن جایی که آخرِ خط بعضی از همین اتوبوسهاست. صورتش رنگپریدهتر از من است. این نورها آدم را یک کم دلمرُده میکنند. یک بار مردی ایستاد به سخنرانی. پاسبان آمد تو. بیرونش کردند. بعد، پاسبان آمد پیش ما. ما زود دَکَش کردیم، دوستم دَکَش کرد. آن وقت دیگر ندیدمش، هیچ کدام از آنها را. با پاسبانها نمیپرند. دوستم به پاسبان گفت که من یک کم برای این کار پیرم. پاسبان از من پرسید: راست میگه؟ دوستم بهش گفت: واست زیادی پیره. پاسبان رفت. اهمیتی ندادم، سر و صدای زیادی نیست، همیشه یک کم سر و صداست.
یک بار چند تا جوان با تاکسی آمدند. دوستم قهوه دوست ندارد. من هیچ وقت قهوه نمیخورم. تو ایستون که بودم، قهوه میخوردم، یکی دو بار وقتِ برگشتن، رفتم آن جا. سوپ سبزی را بیشتر از سوپ گوجهفرنگی دوست دارم. بعد یک کاسه سوپ گرفتم و این مردک تکیه داده بود به میز، مستِ خواب بود، رو آرنجش خوابش برده بود و مدام سرش میخورد به میز و موهاش میریخت تو سوپم، مستِ خواب بود. کاسهام را کشیدم کنار. اما ساعت پنج کرکرهها را میکشند پایین تا زمین را تی بکشند. نمیگذارند آدم بماند تو بار. دوستم هیچ وقت نمیماند، اصلاً اگر باشد. آدم نمیتواند یک فنجان چایی بخرد. ازشان خواستهام، ولی نمیگذارند آدم بنشیند آن جا، هیچ وقت، حتا اگر سرِ پا باشی. ولی میشود همان دور و بر چهار ساعتی پلکید. فقط ساعت یک و نیم در را میبندند. آدم میتواند برود بارِ نزدیک امبنک منت، ولی فقط یک بار رفتم آن جا.
همیشه هم روسری قرمزم را سرم میکنم. هیچ وقت مرا بدون ماتیک نمیبینی. بهشان نگاهی میاندازم. هیچ وقت مرا بلند نمیکنند. یک بار دوستم را بردند تو کامیون. خیلی نگهش نداشتند. دوستم گفت ازش خوششان آمده بوده. من که برای این چیزها سوار کامیون نمیشوم. آدم باید خودش را پاک و پاکیزه نگه دارد. ولی دوستم برای هیچ کدام از آنها نیست که میرود سیاه و سفید. البته آنها هم خیلی دنبالش نیستند. من حواسم پی نگاههایشان هست. اغلب هیچ کس نگاهم نمیکند. خیلی نمیشناسمشان، بعضیها را این دور و بر دیدهام. زنی با کلاه بزرگ سیاه و چکمههای بزرگ سیاه میآید تو. هیچ سر در نیاوردهام که چه کاره است. مردک روزنامهی صبح را سُر میدهد سمت او. راهش خیلی طولانی نیست. آدم میتواند پیاده برود و برگردد. هوا که روشن میشود، میروم. دوستم منتظر نمیماند. او هم میرود. اهمیتی نمیدهم.
یکی هست که خیلی حالم ازش بهم میخورد. یک بار با یک کت پوستی آمد این جا. دوستم میگوید اینها به آدم تزریقی میدهند، همهشان از وایت هال میآیند، دوستم میگوید فکر همه جایش را هم کردهاند. نفست را میبُرند. پشت گوشَت تزریق میکنند. بعد، دوستم آمد. یک کم عصبی بود. آرامَش کردم. روشن که باشد، پیاده میروم تا آلدویچ. دارند روزنامه میفروشند. روزنامه خواندهام. یک روز صبح پیاده رفتم تا پل واترلو. اتوبوس آخرِ خط ۲۹۶ را دیدم. حتماً آخری بود. تو روزِ روشن، هیچ شبیه خطهای شبرو نبود.