تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
نیازمندی های
پزشکی- ورزشی-
علمی ... و
آدرس injast.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
اکنون دیگر رویکرد ضد فرهنگی سایت دویچه وله آلمان برای ایرانیان مشخص شده است. کاری که با راه اندازی سایت فارسی این شبکه بیش از پیش در دستور کار قرار گرفته است.
صراط: سایت دویچه وله آلمان با راه اندازی بخش فارسی وب سایت خود از سال 2003 سعی نموده است تا در میان وب سایت های خارجی و با اهداف ضد ایرانی-اسلامی بیشتر با تمرکز بر موضوعات فرهنگی و اجتماعی به فعالیت بپردازد. در همین راستا سایت فارسی این شبکه در ماه های اخیر سعی نموده است با گزارش و مصاحبه هایی در مورد وضعیت حجاب در ایران، دوگانگی و مشکلات زنان ایرانی با حجاب را به عنوان معضل اصلی بانوان ایرانی مطرح نماید؛ همچنین این شبکه سعی نموده با دیدی سکولار، اهداف فمینیستی خود را به نحوی دنبال نماید که گویی زنان ایرانی از آزادی عمل برخوردار نیستند و نمی توانند در فعالیت های اجتماعی مشارکت نمایند.
این رسانه آلمانی که اکنون اهداف ضد فرهنگی خود را برهمگان آشکار نموده، در ماه های اخیر سعی کرده با تبلیغ و ترویج مدهای مغایر با حیاء و پوشش اسلامی، زنان ایرانی را به استفاده از این سبک ها ترغیب نماید و این موضوع را ترویج دهد که زنان ایرانی در حال حرکت به سوی تغییر و دوری از حجاب هستند.
در همین راستا لازم است تا مقامات وزارت امورخارجه کشورمان با ارسال تذکر به سفارت آلمان، هشداری جدی درخصوص این اعمال ضد فرهنگی به این سایت مدعی آزادی بیان داده و از حیثیت فرهنگی جمهوری اسلامی ایران دفاع نمایند.
طالبان می گوید یک سگ تعلیم دیده متعلق به نیروهای ناتو در افغانستان را دستگیر کرده است.
صراط:ویدیویی از این سگ روی صفحه فیس بوک طالبان دیده گذاشته شده است.
اعضای طالبان گفته اند این سگ را اواخر سال گذشته در جریان نبرد در ولایت شرقی لقمان در حالی گرفته اند که یک دوربین و یک دستگاه موقعیت یاب (جی پی اس) به او بسته شده بود.
به گزارش دویچه وله(DW)، ناتو روز جمعه تأیید کرد که یکی از سگ هایش در جریان مأموریتی در ماه دسامبر گم شده ولی توضیح بیشتری در این باره نداد. گفته می شود سگ متعلق به نیروهای بریتانیاست.
طالبان می گوید حال سگ، که او را «کلنل» (سرهنگ) صدا می کنند، خوب است. در ویدیویی که طالبان منتشر کرده، جلیقه ای همراه با ابزارهای مذکور، بر تن سگ بود و مردان مسلح او را دوره کرده بودند. یک سخنگوی طالبان گفت هنوز تصمیم گرفته نشده که با این سگ چه کنند.
سگ های تعلیم دیده در ارتش برای ردیابی بمب و در حملات نیروهای ویژه، به تسلیم افراد مظنون کمک می کنند. اما همراه بردن سگ هنگام حمله به خانه ها، برای مردم مسلمان افغانستان که بیشترشان سگ را نجس می دانند، به مسأله ای جنجال برانگیز تبدیل شده است.
واشنگتن پست نوشته است «کلنل» سگی از نژاد مالینوی بلژیکی است؛ نژادی که به ژرمن شپرد شباهت بسیاری دارد. در حمله به خانه اسامه بن لادن در پاکستان یک سگ مالینوی بلژیکی نقش داشت.
یک خانم آمریکایی به نام « لیندا ولف » 23 بار ازدواج کرده است.
صراط:او تا کنون بیست و سه بار ازدواج کرده و اکنون نیز در جستجوی مورد دیگری برای بیست و چهارمین بار است . خانم ولف که ۶۸ سال سن دارد ، توانسته نامش را در کتاب گینس به ثبت برساند .
او می گوید که به ازدواج اعتیاد پیدا کرده است .اولین ازدواج او در سن ۱۶ سالگی ، در سال ۱۹۵۷ ، با یک مرد ۳۱ ساله به نام جرج اسکات بود که این زندگی مشترک، ۷ سال طول کشید . لیندا می گوید که این مدت، طولانی ترین و شادترین ازدواج او بود.
او در سالهای بعد ، با یک مجرم یک چشم ، لوله کش ، موسیقیدان ، واعظ و … ازدواج کرد . دوتا از شوهرهایش، بد از آب در آمدند و دوتایشان هم بی خانمان و آواره بودند . خانم ولف ، فقط سه بار با یک مرد هندی به نام « جک جورلی » ازدواج کرد .
او هم اکنون مادر هفت فرزند و نامادری تعداد بیشتری فرزند نیز هست . آخرین ازدواج او که سر و صدای زیادی نیز به راه انداخت ، با مردی به نام « گلین ولف » بود . این مرد برای بیست و نهمین بار ازدواج می کرد و عنوان مردی که بیشترین ازدواج در جهان را دارد ، به خود اختصاص داده بود . این آقا ، یک سال بعد و در سن ۸۸ سالگی درگذشت . هم اکنون خانم ولف در جستجوی بیست و چهارمین عشق خودش است .
به توانایی افراد در شناخت و کنترل احساسات شخصی خود و دیگران و همچنین استفاده از این توانایی برای تصمیم گیری بهتر، تفکر خلاقانه، انگیزه بخشیدن به خود و دیگران، لذت بردن از سلامتی و روابط بهتر و زندگی شادتر، «هوش هیجانی» می گویند. تحقیقات نشان می دهد که هوش هیجانی، بهترین پیشگوی دست آوردهای آینده کودک است. همچنین بسیاری از مردم بر این باورند که هوش هیجانی، بیشتر از ضریب هوشی و مهارت های فنی، به موفقیت کودکان کمک می کند اما اقداماتی که شما به عنوان والدین برای ارتقای هوش هیجانی می توانید انجام دهید عبارتند از:
1- آرام باشید اضطراب خودتان را کاهش دهید. «هری استاک سالیوان»، نظریه ای مبنی بر به ارث بردن اضطراب از والدین را ارائه کرده است. تحقیقات نشان می دهد که تماس لمسی والدین، صدا و حتی حرکات آنها می توان اضطراب نوزاد را کاهش یا افزایش دهد.
2- توانایی حل مسئله را یادش بدهید به کودکتان بیاموزید که چگونه مشکلات را حل کند. گاهی وقت ها، زمانی که کودکان احساس کنند درک می شوند، راحت تر می توانند مشکلاتشان را قبول و حل کنند؛ البته زمان هایی هست که آنها برای این کار، به کمک والدین خود نیز نیاز دارند. بهترین کار این است که صبر کنید تا آنها، خودشان برای حل مشکلات، سراغتان بیایند و کمک بخواهند.
3- آرامش را به کودک بیاموزید به او یاد بدهید که چگونه خودش را تسکین دهد و آرام کند. کودک، معنای آرامش بخشیدن را از والدین می آموزد ویاد می گیرد که چگونه نیازهای خود را کنترل کند و در زندگی، چگونه خود را در برابر مشکلات، آرام نگه دارد.
4- تایید کنید احساسات فرزندتان را بپذیرید و آن را تایید کنید. به او بگویید که نمی تواند احساساتش را انتخاب کند اما باید یاد بگیرد که با آن احساسات، چه کند و چگونه آنها را بروز دهد.
5- همدردی کنید با او همدردی کنید. زمانی که برای احساس ناراحتی یا عصبانیت فرزند خود، نمی توانید کاری انجام دهید، بهترین کار، همدردی با اوست. انسان ها، وقتی بدانند کسی هست که آنها را درک کند، راحت تر، با مشکلات احساسی خود، کنار می آیند.
همدردی کردن، به کودک کمک می کند که متوجه شود زندگی، احساسی خطرناک یا شرم آور نیست و همه،در زندگی شان، با احساسات متفاوت، درگیرند؛ همچنین او، همدردی با دیگران را یاد می گیرد. شما می توانید از این جمله ها هم کمک بگیرید: «می دانم که سخت است دست از بازی بکشی و بیایی با هم شام بخوریم اما حالا زمان شام خوردن است.»
6- تحقیر نکنید به او اجازه دهید احساساتش را بیان کند. به جای نادیده گرفتن یا تحقیر کردن احساسات فرزندتان، به او اجازه دهید آنها را بیان کند؛ برای مثال، به او نگویید زخمی به این کوچکی که درد ندارد. با او، طوری رفتار کنید که بتواند احساساتش را برایتان بازگو کند.
نادیده گرفتن خشم و ناراحتی او، سبب نمی شود دردهایش را فراموش کند، بلکه باعث می شود احساساتش را درون خود بریزد. این احساسات، نابود نمی شوند و دنبال راهی برای بروز می گردند و ممکن است خود را به صورت کابوس نشان دهند.
7- خوب گوش کنید به احساسات و هیجانات کودکتان، گوش دهید. گاهی وقت ها، کودکان نیاز دارند احساساتتان را برایتان بازگو کنند و شما، آنها را بشنوید. این کار، به آنها کمک می کند تا با احساس خود کنار آیند و آن را رها کنند. می توانید از جمله هایی مانند «اگر ناراحت باشی، همه ناراحت می شوند. من کنارت هستم. می توانی با من صحبت کنی» یا «می دانم آنقدر ناراحت و عصبانی هستی که می خواهی فریاد بزنی و گریه کنی. من هم گاهی وقت ها، ایطنوری می شوم» استفاده کنید.
8- در آغوشش بگیرید فرزند خود را در آغوش بگیرید و به صدای گریه او، واکنش نشان دهید. هوش هیجانی یا ارتباط های اولیه او با دیگران و اعتمادش به اطرافیان، شروع به رشد می کند.
9- بازی «شاید...» را جدی بگیرید بازی «شاید...» یکی دیگر از بازی هایی است که به کودک کمک می کند احساسات گوناگون را درک کند. وقتی که در خیابان هستید و کسی را غمگین می بینید، این بازی را شروع کنید. اجازه دهید هر کس، دلیل ناراحتی او را حدس بزند: «شاید او دیر به محل کار خود رسیده است»، «شاید با کسی، بحث کرده است» و ...
10- الگو باشید بهترین الگو برای آنها باشید. کودکان، چیزهایی را که می بینند، انجام می دهند؛ بنابراین الگویی کامل برای او باشید. آیا شما، وقتی عصبانی هستید، کسی را کتک می زنید؟ آیا می توانید هنگام جر و بحث، آرامش خود را حفظ کنید؟ آیا با دیگران، احساس همدردی می کنید؟ همه این کارها را نیز او، از شما می آموزد.
11- درباره اتفاقات دردناک سکوت نکنید حرف زدن در مورد اتفاقات دردناک را به او یاد دهید. این کار، به کودک کمک می کند در زمان هایی که با اتفاقات دردناک مواجه می شود، احساسات خود را بیان کرد.
12- از احساسات حرف بزنید زمانی برای سرگرمی و شناخت احساسات، در نظر بگیرید. یادتان باشد که کتاب ها و فیلم ها، فقط برای سرگرمی نیستند. هنگامی که با کودکتان، کتابی را می خوانید یا فیلمی را تماشا می کنید، از او، در مورد اتفاقاتی که در کتاب رخ داده و شخصیت ها، بپرسید و درباره چیستی و چرایی این احساسات با او گفتگو کنید.
13- موقعیت سازی کنید از او بپرسید «تو، چه کار می کردی اگر...؟» شما می توانید هنگامی که در ماشین و پشت ترافیک هستید یا هنگام صرف شام دور میز، این بازی را با کودکان انجام دهید. سوال های مختلف، به او کمک می کنند تا در مورد راه های مختلف واکنش نشان دهد و در موقعیت های مختلف، فکر کند. برای مثال، از او بپرسید: «اگر من، تو را به خاطر کاری که نکردی، سرزنش کنم، چه کار می کنی؟»
وقتی کودکتان روی اعصاب شما راه می رود چه واکنشی باید نشان دهید؟مادری تعریف می کرد: «اِلا، دختربچه سه ساله ام یک شب که به رختخواب رفت، به من زل زد و از ته دل اعلام کرد: "من یه مامان جدید میخوام."هنوز چهار سال نشده است که به حرفه مادری اشتغال دارم و اکنون از این حرفه کنار گذاشته شده ام. بدتر از همه، الا دائماً و هر وقت که در فروشگاه برایش چیزی نمی خرم، این جمله اش را تکرار می کند. بعضی روزها نمی توانستم جوابش را ندهم و نگویم: «خوب من هم بچه جدیدی می خواهم!»اینکه بچه از لحاظ گفتاری مهارت راه رفتن روی اعصابتان را به دست می آورد، جزو رشد زبانی و رفتاری او محسوب می شود. باید به او یاد بدهید که مؤدب باشد و اجازه بیان منظورش را به او بدهید. نباید به او حرف هایی همچون "تو سه ساله ت است" بزنید. باید بدانید که در جواب حرف هایی مثل حرف های زیر، پاسخ مناسب پیدا کنید و گاهی اصلاً جواب ندهید:6 حرف کودکان که ما را آزار می دهد
1. "ماله منه!" سارا از ایالت آیووا می گوید: «پسر سه ساله ام، ادیسون، هرچه برادر 18 ماهه اش، وستون، دارد می خواهد، حتی اگر چیزی باشد که در جعبه اسباب بازی ها خاک گرفته باشد. چیزی که همیشه مرا عصبانی و دیوانه می کند، این است که این چیز همیشه اسباب بازی کوچکی مانند دندانگیر است. به او می گویم: "خب حالا می خواهی چه کار کنی؟ فقط می خواستی آن را از برادرت بگیری؟" حالا که وستون کمی راه افتاده و چند کلمه حرف می زند، در خانه راه می افتد و می گوید: "ماله منه، ماله منه..." من هم به ادیسون جواب می دهم که "خوب پس دیگر نمی توانی روی مبل پیش من بنشینی".» روش بهتر: با آنکه جواب بچه را دادن و او را مغلوب کردن بسیار وسوسه انگیز است، ولی نشان دادن اشتباهشان به آنها موجب سردرگمی و گیجی آنها می شود. آقای ری لوی که یک فرزند دارد می گوید: «نادیده گرفتن رفتار او بهترین گزینه است، ولی من خودم به عنوان یک روانشناس بالینی نمی توانم این کار را بکنم. باید چیزی بگویم که از آن مطمئن باشم. باید جمله ای کوتاه به او بگویید که دیگر حرفی نداشته باشد. مثلاً بگویید متأسفم. نمی شود. بدین ترتیب چیز غلطی نگفته اید.» 2. "عادلانه نیست." خانمی از می سی سی پی که سعی داشت نگذارد پسر 4 ساله اش یک قسمت دیگر از سریال مورد علاقه اش را ببیند، همیشه وقت خواب با پسرش این مسئله را داشت که پسرش، ویلیام، می گفت: "این عادلانه نیست". بعد دست به سینه می گذاشت و در هال قدم می زد و دوباره می آمد و می گفت: "مامان، این عادلانه نیست". مادرش هم در جواب می گفت: "ببین پسرجان، یا همین الان تلویزیون را خاموش می کنی یا تا یک هفته اجازه نداری تلویزیون تماشا کنی". روش بهتر: شب هایی که این خانم کمی صبورتر است از مثال ملموس تری برای بچه استفاده می کند و توضیح می دهد که چرا همیشه همه چیز به خواسته او نخواهد بود. او به پسرش می گوید: "بابا دوست ندارد همیشه در مدرسه باشد، ولی الان مجبور است". ترجمه این جمله اینست: "حتی بزرگترها هم هر آنچه می خواهند بدست نمی آورند". این روش معمولاً جواب می دهد. 3. "تو رئیس من نیستی." الئونور پیترسن سه ساله از سنت لوئیس می خواهد همه کارها را خودش انجام دهد. وقتی مادرش عجله دارد و او را سوار ماشین می کند و کمربندش را می بندد، الئونور می گوید: «تو رئیس من نیستی.» ایمی، مادرش، زبانش را گاز می گیرد که جواب ندهد: «مطمئنی؟» روش بهتر: به عنوان مادر نباید درگیر کلمات شوید، بلکه باید احساسات پشت این حرف را درک کنید. باید از خودتان بپرسید: "چرا فرزندم این حرف را می زند؟ چه می خواهد بگوید؟ چطور می توانم کمکش کنم که حرفش را درست تر بیان کند؟" او فهمید که دخترش دوست دارد انتخاب داشته باشد. بنابراین به او یاد داد که بجای جمله قبلی بگوید: "دوست دارم انتخاب داشته باشم". 4. "همین الان میخوامش!" خانمی تعریف می کرد: «وقتی داشتم شام درست می کردم، دخترم آمد و بیسکویت خواست. وقتی گفتم که برای دسر برایش بیسکویت می آورم، شروع به گریه زاری کرد و گفت: "من الان بیسکویت میخوام!" هیچکدام از تلاش هایم برای قانع کردن او موفق نبود. او دائماً اصرار می کرد. برای آنکه "الان میخوام" هایش پایان یابد، تسلیم شدم و به او بیسکویت دادم». روش بهتر: آقای پل کولمن، پدر سه فرزند می گوید: «من معمولاً روی حرفم می ایستم و معتقدم که وقتی یک بار تسلیم گریه و زاری و نق های بچه شوید، چندین سال نوری عقب می مانید. اگر یک بار یا دوبار خواسته او را انجام دهید، دیگر باید همیشه این کار را بکنید. ولی اگر چند بار او را نادیده بگیرید، دیگر ذهن او منحرف می شود و تکرار نمی کند. حداقلش این است که در آینده روی اعصاب کسی نخواهد بود». 5. "تو هیچ وقت اجازه نمیدی کاری انجام بدم." کارل ماری، ده ساله، همیشه ناله می کند که مادرش اجازه نمی دهد کاری بکند. مادرش، کارلا، هم جواب می دهد: «می دونی چیه؟ راست میگی. می ذارم تنهایی واسه خودت زندگی کنی. ولی برای اجاره خونه 800 دلار، برای غذا 200 دلار و ... ازت می گیرم.» روش بهتر: شاید سخنرانی کردن برای بچه او را ساکت کند، ولی مشکل را حل نمی کند. مشکل را با این جواب حل کنید: "چیزی شده؟ چون فکر می کنم از اینکه اجازه ندادم هر کاری دلت میخواد بکنی ناراحتی؟ تو تقریباً اجازه داشتی هر کاری دلت می خواد بکنی." بدین ترتیب راه مکالمه باز می شود.
6"دوستت ندارم." قطعاً هر مادری که بچه را از انجام کار محبوبش بازمی دارد، این جمله را شنیده است. مادری می گفت: «وقتی از فرزندم خواستم که کتاب داستانش را زمین بگذارد و اتاقش را مرتب کند، به من گفت: "ازت متنفرم!"» این مادر می گوید: «به او گفتم می تواند امشب در رختخوابش بخوابد چون فردا می خواهم برایش مادر جدیدی پیدا کنم که برود با او زندگی کند، ولی بدون اسباب بازی هایش!» روش بهتر: کارشناسان متفق القول هستند که نباید این موضوع را شخصی کرد. بچه ها وقتی ناامید یا عصبانی می شوند از این حرف ها می زنند. این بدان معنا نیست که شما والدین بدی هستید. البته تحمل اینکه آنها به مهارت های مادری شما بی احترامی کنند آسان نیست، ولی درست نیست که حرفی بزنید که فرزندتان فکر کند از اینکه از دستش خلاص شوید خوشحال می شوید یا اینکه شما هم از او متنفر هستید. چون بچه های زیر 9 سال تفکر لفظی دارند و روانشناسی معکوس این مسئله را درک نمی کنند و با این جواب ممکن است اعتماد آنها را کاهش دهید. برای آنکه آرام بمانید، سعی کنید دلیل واقعی حرف آنها را بفهمید: برای شان هروک 7 ساله از ویسکانسین، دلیل واقعی، عصبانیت و خستگی بود. در راه برگشت از تمرین فوتبال، وقتی مادرش قبول نکرد برایش همبرگر بخرد، به او گفت: "دوستت ندارم! تو دوست من نیستی!" وقتی به خانه رسیدند همه چیز فراموش شده بود. مادرش فهمید که منظور پسرش از "دوستت ندارم" این بود که خیلی خسته است و این موضوع به این مادر کمک کرد که ناراحت نشود. اگر ناراحت شدید سریعاً جواب ندهید، صبر کنید تا آرامتر شوید، بعد برای مثال بگویید: "وقتی به من می گویی از من متنفری، به احساساتم صدمه می زنی". معمولاً وقتی بچه آرام می شود، پشیمان می گردد. او می گوید که درخواست های مادر جدید اخیراً از بین رفته اند. وقتی شب ها به اتاقش نمی رود که شب بخیر بگوید، فرزندش به او می گوید: «تو به احساسات من لطمه می زنی.» گاهی اوقات بهتر است که به بچه ها بگوییم: "ببخشید، متأسفم".
با تشویق كودك، به او میآموزید كه بیشتر اوقات، خود را در بالاترین حد شاد زیستن قرار دهد. در این قسمت ده راز پرورش كودكی شاد ارائه میشود.
كودك شاد داشته باشید
با تشویق كودك، به او میآموزید كه بیشتر اوقات، خود را در بالاترین حد شاد زیستن قرار دهد. در این قسمت ده راز پرورش كودكی شاد ارائه میشود.
1. به كودكتان عشق بورزید
اولین راز پرورش كودكی شاد تمجید از اوست. وقتی كودكان بزرگ میشوند، دانستن اینكه علایق، عقاید، خصوصیات و استعدادهایشان باارزش تلقی میشود، پایهگذار شادی سالهای بعدی زندگیشان خواهد بود. البته پذیرش كودك به معنای چشمپوشی همیشگی از خطاهایش نیست. یاد بگیرید كه عملكرد كودك را نقد كنید نه شخصیت او را. همچنین، آنچه را كه از كودك میخواهید به او بگویید نه آنچه را كه نمیخواهید.
2.افكار مثبت القا كنید
وقتی كودك شما بداند كه به او اطمینان دارید و باورش كردهاید، احساس میكند كه دست یافتن به همه چیز برایش امكانپذیر است. افكار كودك نسبت به خود بیشترین اهمیت را دارد. بنابراین والدین باید افكار مثبت به كودك خود القا كنند.
3. مقررات منصفانه وضع كنید
كودكان كم سن و سال با احساس امنیت شاد میشوند. فرض كنید كه در بالای آبشار مرتفعی ایستادهاید، در صورتی از ایستادن در آنجا لذت خواهید برد كه حفاظی در برابرتان باشد، در غیر این صورت، دچار اضطراب خواهید شد. كودكان هم اینگونه هستند. وقتی كه چارچوب محكمی برای رفتارهایشان وجود داشته باشد، آنها پیشرفت میكنند.
4. ابعاد مثبت را برجسته كنید
به كودك خود بفهمانید كه هیچ مشكلی وجود ندارد كه به اتفاق هم نتوانید آن را حل كنید. همچنین به او بیاموزید كه خوشبین باشد. اگر اتفاق بدی افتاد، با صدای بلند فكر كنید و بگذارید او افكار شما را بشنود: وای، نه... باورم نمیشود كه این اتفاق افتاده، اما درستش میكنم، چیز مهمی نیست.
5. حلقه شادی كودكتان را كامل كنید
به كودكتان كمك كنید ارتباطات دوستانهاش را حفظ كند و گسترش دهد. داشتن ارتباطات قوی و مهارت برقراری آن از شروط اصلی شاد زیستن در آینده است.
6. کودكان را به تحرك بیشتر وادارید
كودكان امروز سنگینوزنتر هستند و این برای سلامت و شادابی آنها مضر است. كودكان چاق، در مقایسه با سایر كودكان، اعتماد به نفس كمتری دارند و افسردهتر هستند. اگر كودكان سرگرمیهای پرتحرك خارج از خانه را جانشین فعالیتهای كمتحرك خانگی كنند و بهجای غذاهای آمادهای كه فاقد ارزش غذایی است، غذاهای سالم و طبیعی بخورند، از فواید شاد زیستن بهره خواهند برد. بازی با سایر كودكان، قدرت خلاقیت كودكتان را تقویت میكند و مهارتهای اجتماعی را به او میآموزد.
7. شادی را در جعبه یادگاریها ذخیره كنید
اشیای مورد علاقه كودكتان، عكسها، كارتپستالها، یادگاریها، كاردستیهایی را كه یادآور خاطرات شاد برای كودك هستند داخل جعبهای قرار دهید. هرگاه كودكتان بیمار است یا غمگین و به لبخندی ساده نیاز دارد، آنها را از جعبه بیرون آورید و به او نشان دهید.
8. لحظات جادویی ارتباط را بیابید
اخیراً از پنج تا هفده سالهها پرسیده شد كه خواهان چه چیزی هستند كه با پول نمیشود خرید. همه آنها در پاسخ گفته بودند كه والدین و توجه آنها هستند. كودكان ما میخواهند كه به آنها فكر كنیم. برنامههایی ترتیب دهید كه همه اعضای خانواده بتوانند در آن شركت كنند و لذت ببرند (كوهنوردی، پیادهروی...). كودكان را در فعالیتهای روزمرهتان مانند انجام دادن كارهای خانه، خرید و آبیاری باغچه شریك كنید.
9. ژن تلاش دوباره را به كودك خود منتقل كنید
سعی نكنید كودك خود را از همه ناراحتیها دور نگه دارید. به او كمك كنید بیاموزد چگونه با آنها مواجه شود. اگر شكست درسی یا غیردرسی او را ناامید كرده، كمك كنید تا هرچه سریعتر به وضعیت عادی خود برگردد. تشویقش كنید تا احساسات خود را در قالب نوشته یا نقاشی بیان كند. شما الگوی كودكتان هستید. مطمئن شوید كه الگوی مناسبی در مقابل او است. روحیه خود را در هیچ شرایطی نبازید.
10. در او شگفتی ایجاد كنید
هنگامی كه كودك با چیزی بزرگتر از خودش مواجه میشود، خواه پدیدهای فیزیكی باشد یا معنوی، احساس رضایت خاطر میكند. با كودكان درباره عقاید خود، خداوند و مقدسات دینی صحبت كنید. لازم نیست كه او همه جزییات را درك كند. با او در جنگل قدم بزنید، به ستارگان خیره شوید، به تماشای یك كرم كوچك در گلولای بنشینید. احساس مراقبت و توجه در كودكان را پرورش دهید.
هنگامی که بچه ها تکلیف خود را در مدرسه جا می گذارند، امکان دارد حتی شمار زیادی از پدران و مادران فهمیده، فرزند خویش را ملامت کنند و بگویند:" تو چقدر نادانی؟" . یا به طور مثال، چنانچه در یک روز تعطیل بچه ها با هم دعوا کنند، ممکن است والدین بردبار نیز از این وضع شگفت زده شوند و بانگ برآورند:" به چه علت بچه های من چنین رفتاری دارند؟!".
احتمال دارد بزرگ کردن بچه، همچون آزمایشی جهت سنجش میزان صبر و استقامت پدر و مادر باشد، ولی این مورد خیلی اهمیت دارد که کاربرد عبارت آزارنده، احتمالا حس عزت نفس بچه را کاهش می دهد. "دونالد کیت"، رایزن روان شناس کودک در دانشگاه پنسیلوانیا، اظهار می دارد: والدین باید بدانند که خشمگین و محروم ساختن بچه از برخی چیزها را باید بدین جهت اعمال کنند که بچه پی برد چه رفتاری باید داشته باشد. به هر حال، پدر و مادر، امکانات روحی روانی ضروری را به منظور مهار موقعیت های گوناگون دارا می باشند."
در مطالب زیر ده مورد از جملات زیان بخشی را که احتمال دارد والدین ابراز دارند و سپس راه کارهای اجتناب از این موقعیت ها را تشریح کرده ایم:
● از چه رو نمی توانی مانند فلانی باشی؟
"ماری" پیوسته تکالیفش را انجام می دهد و دندان هایش را مسواک می زند. لیکن برادرش "بابی"، این گونه نیست و تمام امور را باید به وی یادآور شد. چرا او قادر نیست همانند "ماری" باشد؟
روان شناسان گفته اند که مقایسه صرفا موجب افزایش حسادت بین برادر و خواهر می گردد. به باور یک روانشناس کودک" در صورتی که بچه ای با خواهر یا برادرش یا بچه دیگری مقایسه شود، احتمالا از وی بیزار می گردد."
در عوض مقایسه کردن بچه ها، برای فرزندتان دقیقا مشخص سازید که از او چه می خواهید؟!
اتاق تمیز؟ میز مرتب؟ آن بخش از کردار بچه را که مایلید تغییر کند، به دقت مشخص سازید.
برای فرزندتان تشریح کنید که خوی های نیکو، چه یاری هایی به او می کند. مثلا به او توضیح دهید که عادت انجام به موقع تکالیف، سبب می شود نمرات ممتازی کسب کند و در این حالت نباید دلواپس باشد که تابستان نیز به مدرسه برود. چنانچه بچه متوجه شود که شما میل دارید وی، کردارش را در پاره ای از موارد عوض کند تا بهتر از آنچه هست، بشود، در این صورت یقینا تغییرات فرزندتان را شاهد خواهد بود.
● چرا مانند بچه های خردسال رفتار می کنی؟
رفتار فرزند هفت ساله شما در یک تالار غذاخوری مانند بچه چهارساله است. شما شرمنده می شوید و به وی یادآوری می کنید که به چه دلیل نظیر خردسالان رفتار می کنی؟
پیامد کار چه می شود؟ به بچه اهانت شده و او اکنون با تنفر فراوان، همه نمک را از درون نمکدان بیرون می ریزد!
عوض ناراحت ساختن بچه، بکوشید شرایطی را مهیا سازید که از پس تغییر دادن فرزندتان به طرز دلخواه برآیید. نسبت به رفتار فرزندتان، به نحو غیر مستقیم بازتاب نشان دهید. مثلا می توانید بگویید:" می دانم که دوست داری پیش از رفتن به بستر، تلویزیون تماشا کنی و من مایل نیستم این فرصت را از تو بگیرم، ولی چنان چه تغییر رویه ندهی، نمی گذارم چنین کنی." با این حرف بچه در می یابد که احتمالا آن چیزی را که دوست دارد، از کف می دهد.
● چرا این اندازه ژولیده و نامرتبی؟
فرزندتان، پوشاک نظیف و مرتبی به تن دارد، لیکن درست یک ساعت بعد با یک تی شرت کثیف، شلوار پاره و موهای به هم ریخته جلوی شما حاضر می شود.
انتقاد کردن از بچه، زمینه را برای کشاکش فراهم می سازد. امکان دارد پدرومادر بپرسند، پس ما برای مهار فرزندمان چه باید بکنیم؟ روانشناسان بدین سوال، این سان جواب می دهند:" هنگامی که بچه تصمیم می گیرد با دوستانش بیرون برود، بگذارید هر لباسی را که مایل است، بپوشد لیکن چنان چه با شما برای شام خوردن بیرون می آید، نباید هر لباسی را که می خواهد، بپوشد. فرزندتان باید فرابگیرد که در موقعیت های متفاوت، چه بپوشد. والدین می توانند شیوه صحیح را درباره موضوعات گوناگون به بچه بگویند".
● تو بامزه ترین، قشنگ ترین و زورمندترین بچه دنیایی!
حتی یک لقب مثبت نابجا احتمالا محدودیت بچه شده و مانع می شود که وی خودش را به واقع آن گونه که هست، ببیند و بشناسد. مثلا چنانچه بگویید:" تو از تمام بچه ها، هوشمندتری"، امکان دارد سبب شود که او حس کند، هیچ گاه با شکست روبه رو نمی شود.
از اطلاع خود در مورد استعدادهای فرزندتان برای ترغیب و پیشرفت وی سود بجویید نه این که برچسب شخصیتی به وی بزنید. به عنوان مثال اگر بگویید:" تو با هوشی و من می دانم که اینکار از عهده ات بر می آید" خیلی دلگرم کننده تر و ملایم تر از این است که چنین بگویید:" تو باهوش ترین بچه دنیا هستی" می توانید این مورد را بیازمایید. یقینا برچسب بد زدن به بچه مانند غیب گویی از منش وی عمل می کند. به عنوان مثال اگر به او گفته شود "تنبل"، مایل است حتی تنبل تر اقدام کند زیرا مطمئنش ساخته اید که تن پروری جزو جدانشدنی شخصیت اوست.
پدر و مادر باید بکوشند عوض لقب منفی به کودک دادن، آن چیزی را که به واقع مورد نظرشان است، بر زبان بیاورند. آیا بچه کلا تنبل است؟ امکان دارد او امور روزانه اش را بدون یادآوری به اجرا در نیاورد. در این صورت والدین باید بچه را با روش جایزه دادن یا تبیه کردن، ملزم به انجام کارهای روزمره کنند.
● تو چقدر احمق هستی!
یکی از هدف های اصلی در تربیت فرزند، ایجاد اعتماد به نفس در بچه است. به جای چنین عباراتی، جهت بهبود کردار فرزندتان اهتمام ورزید سخنان ترغیب کننده و مثبت بیان دارید. به او یاد بدهید که چگونه کاری را به درستی صورت دهد. مثلا، چنان چه فرزندتان بدون توجه به رفت و آمد خودروها، به وسط خیابان می دود، می توانید به وی بگویید:" موقع عبور از خیابان، باید دستم را بگیری".
هنگامی که بچه دستتان را گرفت، اضافه کنید:" تو خیلی باهوشی که دستم را میگیری. حالا می توانیم با خیال راحت از خیابان رد شویم."
برخی اوقات آرزو می کنم که ای کاش بچه ای نداشتم.
آنچه فرزندتان از عبارت بالا می فهمد، این است: " تو ارزش نداری و من تو را نمی خواهم". او این حرف را به دل می گیرد و حتی تا بزرگسالی به یادش می ماند.
آیا شما اینقدر بی خردید که به بچه بگویید:" ای کاش اصلا تورا نداشتم!". در عوض چنین بگویید:" بعضی وقت ها مرا خیلی ناراحت می کنی."
بهتر آن است که پدر و مادر قواعد پیش گقته را اجرا کنند تا بدین حد از خشمناکی نرسند. وقتی بچه می داند که پدرومادرش چه انتظاری از وی دارند و مشاهده می کند که با او دمسازند، یقینا رفتار نیکوتری در پیش خواهد گرفت.
● مرا تنها بگذار
تمام پدر و مادرها پاره ای اوقات مایلند تنها باشند. ولی در صورتی که پرخاش کنان از فرزندتان بخواهید که ایشان را به حال خود گذارد، می اندیشد که دوستش ندارید. سعی کنید بچه ها را در انجام امور روزانه شرکت دهید. حتی یکی بچه سه ساله هم می خواهد در آماده ساختن میز شام یاری کند.
اگر موقعی که بچه ها به شما احتیاج ندارند، وقتی را برای سپری ساختن با آنان اختصاص دهید، در این حالت زمانی که توجه شما به اجرای سایر امور است، بچه ها کمتر مزاحم شما می شوند.آن هنگام که لازم است تنها باشید، می توانید به بچه بگویید:" من خیلی تو را دوست دارم، اما حالا بسیار کار دارم." به او فرصت دهید که دریابد شما بعدا مدتی را با او می گذرانید. در صورتی که فرزندتان اصرار کرد، می توانید بگویید:" چنانچه بار دیگر حرفم را قطع کردی، ناچارا باید به اتاقت بروی، چون اینجا اتاق من است." این روشی در جهت دور کردن بچه نیست بلکه یک راه کار تربیتی به حساب می آید.
● خفه شو!
این عبارت سبب می گردد که بچه حس کند شما کوچک ترین علاقه ای به شنیدن نظرش ندارید و اندک اندک به این نتیجه دست می یابد که او فردی ناتوان در طرح هر پیشنهادی است.
شما می توانید با آرامش و خونسری به او بگویید:" ساکت باش" و اگر این لحن کلام بی اثر باشد، آن را با خونسردی لیکن محکم تر بیان کنید. یا امکان دارد تلویزیون را خاموش کنید و وی را به اتاقش بفرستید.
یادتان باشد که بچه ها همه چیز را از انگاره (الگوی) خود فرا می گیرند. در صورتی که می خواهید فرزندتان مودب باشد، باید نخست خودتان با ادب باشید. هیچ گاه به هم سن و سالتان نمی گویید" خفه شو!" پس به بچه تان هم نباید چنین حرفی بزنید.
● این کار را بکن وگرنه...!
ترساندن های بی مورد، در نهایت به زدوده شدن قدرت شما می انجامد. این قبیل گفتار سبب می گردد که بچه به رفتار ناپسندش ادامه دهد تا ببیند شما تصمیم دارید چه کنید. روش مطلوب، چینش تنبیه ویژه ای است که می توانید به کار ببندید. مثلا به اوبگویید:
" اگر حالا دست از این کارت نکشی، یک هفته کامل باید در خانه بمانی." یا " در صورتی که مجددا این عمل را تکرار کنی، حق نداری پس از ناهار بازی کنی." اینجاست که بچه می فهمد شما قادرید او را از برخی پیزهایی که دوست دارد، محروم سازید.
اگر حالا همراه من نیایی، دیگر با تو کاری ندارم و برای همیشه کنارت می گذارم!
هر گز بچه ها را از رهاکردنش نترسانید. پدر و مادر باید برای فرزندشان پناهگاه امنی باشند، تا از آنجا بچه ها بتوانند به دنیا گام نهند. در غیر اینصورت آنان از حیث رفتاری، به افرادی وابسته وبدون اعتماد به نفس بدل می گردند.
چنانچه کودک نوپایی دارید که گوشه خیابان نشسته و تکان نمی خورد، باید بگویید:" یا با من بیا یا دستت را می گیرم و با خود می برم." و اگر ضرورت ایجاد کرد، بلندش کنید و با خود ببرید. اگر فرزندتان دوست دارد وقت تلف کند، بکوشید به وی توجه بیشتری داشته باشید. مثلا بگویید:" تو دقیقا پنج دقیقه وقت داری تا با دوستت بازی کنی و بعد باید برویم." این کلام موثرتر از آن است که بچه را بترسانید به این که او را می گذارید و می روید.
اگر حرف های ناصحیح به فرزندتان زده اید، فرصت های زیادی برای جبران آنها ندارید. باید اذعان داشت که اینان ویژگی برگشت ناپذیری دارند. روانشناسی موسوم به فلمینگ توصیه می کند که:" به نزد فرزندتان بشتابید، وی را در آغوش بگیرید و بگویید من حرف های زشتی به تو زده ام؛ برخی اوقات که از کوره در می روم، سخنانی به تو می گویم که به هیچ عنوان دوست ندارم متاسفم." این برخورد نه فقط موجب بهبودی رابطه شما با فرزندتان می شود، بلکه ایشان می آموزند که وقتی در شرایطی قرار می گیرند که سبب خشمگینی شان می گردد، باید چه کرده و چگونه خویشتن را مهار کنند.
این دستور مهم را به خاطر بسپارید:" پیوسته دست به کاری بزنید که بچه ها پی ببرند، دوستشان دارید."
جانوران بزرگ جثه ، صداهای بلند ، تاریکی ، تنها خوابیدن ، موجودات خیالی مانند« لولو» و غیره ، همه و همه عواملی هستند که سبب ایجاد " ترس" در کودکان می شود . بر والدین محترم لازم است که با این عوامل آشنا شوند و راه مقابله با آن را بیاموزند . این مقاله ، ضمن یادآوری علت ترس کودکان ، روش های صحیح برخورد با آنان را توضیح می دهد .
نوع و میزان ترس کودک بستگی به چندین عامل دارد : سن ، تجارب گذشته ، میزان رشد ذهنی ، ارزش های اجتماعی - فرهنگی خانواده و میزان و درجه ی امنیت وی.
دختران ، بیشتر ازپسران و کودکان باهوش نیز - به لحاظ درک زودتر منابع خطر و خطرهای خیالی که در ذهن خود می پرورانند - بیشتر از سایر کودکان می ترسند.
برخی مواقع وجود ترس ، برای حفظ حیات کودک لازم است . ترس ، سبب می شود تا کودک به تنهایی از خیابان عبور نکند و یا دقت نموده و شیوه ی درست رد شدن از خیابان را یاد بگیرد . با وجود این ، گاه ترس های کودکان منجر به بروز رفتارهایی مانند چسبیدن به والدین ، گریه ، فرار یا لرزش می شود که نه تنها فایده ای ندارد ، بلکه مضر نیز می باشد .
کمک به کودکان برای غلبه بر ترس ، نه تنها سبب کاهش ترس آنان می شود ؛ بلکه به بهبود رابطه شان با والدین کمک می کند وسبب می شود تا به والدین ، به عنوان منبع ارزشمندی برای حمایت از خویشتن بنگرند. مهم ترین کار، درک "علت ترس" کودکان است .
برای کمک به کودک در جهت غلبه بر ترس ، می توان اقدامات زیر را انجام داد:
پرهیز از بزرگ نمایی یا کوچک نمایی
نباید به کودک گفت که :"ترسیدن کار اشتباهی است ". این امر سبب می شود که وی تصور کند که خطا از اوست . مثل گفتن : « نترس» ، « بچه نشو» ، « دختر یا پسربزرگ که نمی ترسد» . در چنین مواردی نه تنها وی از تاریکی می ترسد ؛ بلکه از این که این امر رابا کسی در میان گذارد هم می ترسد .
مهم ترین موضوع در این هنگام این است که بفهمد کسی هست که می تواند به وی اعتماد کند .
بدون تقویت و دامن زدن به ترس کودک ، باید با او همدلی کرد. نمی توان ترس را نادیده گرفت ،اما نباید آن را بزرگ نیز کرد. نباید کاری کرد که کودک برای جلب توجه ، خود را به ترسیدن بزند
هنگام پاسخ گویی به کودک باید به وی دو پیام داد: اول این که ترسیدن ایرادی ندارد و دیگر این که خوب است که آن را با والدین خود درمیان بگذارد.
هرگز نباید از ترس، برای اعمال نظم بر کودک بهره جست و به بیان جملاتی مانند« اگر از رختخواب بیرون بیایی ، لولومی خوردت» پرداخت.
ایفای نقش به عنوان سر مشق شجاعت
پیوند نزدیک با کودک، به مقدار زیادی از ترس او کم می کند. کودکان به والدین خود به مانند « چراغ راهنما» می نگرند و بر این فرض هستند که اشخاص یا چیزهایی که برای والدین بی خطرند ، برای آنان نیز بی خطر خواهند بود.
بسیاری از کودکان از این جهت از حشراتی مثل سوسک می ترسندکه می بینند والدینشان آن ها را از خود می رانند. آرام بودن والدین ، آرامش را به کودک می آموزد. برخی از کودکان از پزشک می ترسند. برای از بردن ترس آنان، می توان قبل از ملاقات با پزشک، کودک را از پیش با ابزارهای اسباب بازی پزشکی آشنا نموده و به ایفای نقش پرداخت تا کودک متوجه شود که در مواجهه با پزشک چه انتظاری باید داشته باشد. خود کودک نیز می تواند نقش پزشک را در مقابل یک اسباب بازی ایفا کند.
از بین بردن ترس های هنگام ترس
زمان خواب ،موقع ترس کودکان است . ترس از تاریکی و ترس از جدایی از والدین ، ترس مضاعفی است که مانع خواب بسیاری از کودکان می شود. می توان چراغ خواب را روشن کرد . برای کودک قبل از خواب لالایی خواند. می توان داستانی کوتاه تعریف کرد ، یا سرود و آهنگی ملایم پخش کرد . می شود در یک اتاق نیمه تاریک ، بازی چشم بستن و به دنبال چیزی گشتن را بازی کرد. و سپس به تدریج اتاق را روشن تر نمود تا اطمینان کودک به این که چیزی ترسناک در اتاق قرار ندارد جلب شود . قایم باشک بازی در هوای گرگ و میش و بازی هایی که از نظر زمانی به تاریکی کشیده شوند نیز مناسب اند . قرار دادن یک چراغ قوه در کنار رختخواب کودک در مواقع لزوم بتواند آن را روشن کند و اطمینان از این که هر وقت بخواهد می تواند تاریکی را به روشنی تغییر دهد کمک کننده است.
همدلی با کودک
کودکی که می گوید«یک لولو دراتاق من است »، یا واقعا می ترسد ، یا می خواهد زمان خواب خود را به عقب بیندازد . والدین همدل، از کودک می خواهند تا « لولو» را توصیف کند و بگویدکه واقعا کجاست . والدین می توانند در اطراف اتاق و دست در دست کودک قدم بزنند و اجازه دهند تا کودک ترس خود را با آنان تقسیم کند.
زمان خواب ،موقع ترس کودکان است . ترس از تاریکی و ترس از جدایی از والدین ، ترس مضاعفی است که مانع خواب بسیاری از کودکان می شود.
نمی توان درمورد نبودن « لولو» توضیحی داد چون ترس کودکانه ترسی غیر منطقی است و توضیح فایده ای ندارد . بنابراین ، بهتر است به کودک گفته شود « پدر و مادر درخانه اند و اجازه نمی دهند که لولودر اینجا باشد و آن را بیرون می کنند». توضیح دادن زمانی مفید است که کودک بزرگ تر شود و تمایز بین واقعیت وخیال را درک کند. آن گاه است که می توان به وی توضیح داد که این گونه موجودات را تنها در فیلم ها و یا نقاشی ها می توان دید و موجوداتی واقعی نیستند. ممکن است کودک را ترغیب نمود تا سوار بر یک قطار خیالی بشود وبه شهری دیگر سفر کند. چنین تصوری ، ضمن این که جایگزین مناسبی برای تخیلات اوست به وی کمک می کند تا بفهمد که « لولوی سیاه» نیز موجودی خیالی است.
دوری کردن از شخصیت های ترسناک
لازم نیست تا والدین یا مربیان ابتدا کودک را بترسانند و سپس بخواهند تا او را از شر این موجودات ترساننده رها کنند. داستان های دارای شخصیت های ترسناک در کتاب ها و یا فیلم های تلویزیونی ، مزاحم رشد عاطفی کودکان اند ؛ البته می توان چگونگی ساخت کارتون ها یا فیلم ها را برای کودکان توضیح داد .
والدین نیز باید مراقب باشند که ترس خود را به کودکان منتقل نکنند . به عنوان مثال، هرگاه هنگام بالا کشیدن کودک از میز ، فریاد زده و با وحشت بگویند« می افتی !» یا «این کار خطرناکه!» به احتمال زیاد خواهد افتاد . ترس ، می تواند میزان خطرموقعیت های خطرناک را افزایش دهد و بنابراین بهتر است در چنین موارد به آرامی به سوی کودک رفت و وی را کمک کرد.
انتخاب خانواده مان دست ما نیست و احتمالاً به همین دلیل است که اینقدر با آنها بحث و مجادله می کنیم.تحقیقات جدید نشان می دهد که خانواده های انگلیسی به طور متوسط هر ساله 4 روز کامل را به بحث و دعوا می گذرانند.
این تحقیق که روی 3000 خانواده انجام گرفت مشخص کرد که مادرها، پدرها و فرزندانشان حداقل سه اختلاف برایشان پیش می آید که سر هرکدام حداقل 5 دقیقه بحث می کنند.
مجموع آن برابر است با 1095 بحث و مجادله در سال که 25/91 ساعت یا 3 روز و 19 ساعت به طول می انجامد.
کارهای روزمره خانه آنقدر خون بعضی ها را به جوش می آورد که باعث می شود مهمترین دلیل اختلافات خانوادگی قلمداد شود که بعد از آن "هتل" تصور کردن خانه از دیدگاه فرزندان و همچنین بی تفاوتی و بی توجهی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر از متداولترین دلایل این مشاجرات هستند.
اما به طور کلی، خانواده ها اتفاق نظر دارند که معمولاً این مادر خانواده است که مشاجرات را آغاز می کند و در طول این مشاجرات بیشتر از بقیه صدایش را بلند می کند. همچنین باز هم این مادر خانواده است که معمولاً بعد از اتمام این بحث ها و مشاجرات بداخمی می کند.
معمولاً این دختر خانواده است که برای فهماندن حرفش در اتاقش را محکم می کوبد، درحالیکه پدر خانواده معمولاً برای بازگرداندن خونسردی خود خانه را ترک می کند و بعد از اینکه همه چیز دوباره روبه راه شد به خانه برمی گردد.
یک پنجم خانواده هایی که در این تحقیق شرکت کردند معمولاً بر سر پیدا نکردن چیزی در خانه دعوا می کنند و تقریباً همین میزان نیز درمورد انتخاب کانال تلویزیون-که مادر معمولاً راغب به دیدن سریال، پدر متمایل به دیدن کانال ورزشی و فرزندان نیز علاقه مند به دیدن کارتون یا فیلم هستند-می باشد.
تصمیم گیری درمورد اینکه شستشوی ظرف های کثیف بر عهده کیست 15 مورد از مشاجرات را تشکیل می دهد و 14 مورد هم بر سر این است که چه کسی از کامپیوتر خانه استفاده کند.
قبض تلفن خانه هم برای 13 خانواده علت یک مشاجره داغ خانوادگی یکبار در ماه است.بالا بردن صدای موسیقی توسط نوجوانان و بحث و جدل بر سر تکالیف مدرسه نیز جزء 10 علت اصلی مشاجرات خانوادگی است.
مارک دو نتو، سخنگوی Uinvue می گوید، "نتایج این تحقیق موضوعات متداول دعواهای خانوادگی را نشان می دهد که در طول دهه های قبل بی تغییر باقی مانده است و اکثریت این مشاجرات بیشتر از چند دقیقه طول نمی کشند. شایان ذکر است که مادر خانواده هنوز نقشی محوری در خانواده دارد اما نتایج تحقیق نشان می دهد که پدرهای امروز بسیار بیشتر از نسل های قبل خود را در این مسائل و مشکلات درگیر می کنند.
بااینکه مشاجرات عاملی متداول در همه خانواده به شمار می رود اما نتایج تحقیق ما نشان می دهد که این مشاجرات نقشی حیاتی در تقویت روابط درون خانواده دارند و نوعی دریچه آزادی به حساب می آیند. از اینرو، این دعواها و مشاجرات کوچک نقشی مثبت در زندگی خانواده دارند."
مشاجرات دیگری نیز در لیست زیر قید شده اند، مثلاً اینکه فرزندان پدر و مادر را معمولاً بانک تصور می کنند و مداوم از آنها تقاضای پول می کنند و یک مورد دیگر هم طول دادن حمام است.
زمان خواب بچه ها، خالی کردن ظرف های داخل ماشین ظرفشویی و تصمیم گیری درمورد زمان وعده های غذایی همه از علت های مشاجرات خانوادگی به شمار می روند.
جالب است که بدانید یکی از هر 10 خانواده ذکر کرده اند که از آخرین مشاجره خانوادگیشان تاکنون با هم حرف نمی زنند.
اما دو سوم شرکت کننده باور داشتند که مشاجرات خانوادگی بسیار سالم و طبیعی هستند.85 نفر از شرکت کننده ها توافق نظر داشتند که بهترین راه این است که حرفها آزادانه بیان شود تا اعضای خانواده به خوبی از احساسات هم باخبر شوند.
20 موضوع اصلی مشاجرات خانوادگی
1. کارهای روزمره خانه
2. تلقی کردن خانه بعنوان "هتل"
3. بی توجهی به همدیگر
4. پیدا نکردن چیزی در خانه
5. انتخاب کانال تلویزیون
6. نوبت شستشوی ظرف های کثیف
7. نوبت استفاده از کامپیوتر خانه
8. هزینه قبض تلفن
9. بلند بودن صدای موزیک
10. تکالیف مدرسه فرزندان
11. درخواست مداوم پول
12. رانندگی بد
13. کنترل تلویزیون کجاست
14. چای را با چه بخورند
15. گذاشتن بطری یا پاکت خالی شیر یا مایعات دیگر دوباره در یخچال
16. ساعت خوابیدن بچه ها
17. تمام نشدن مسابقات ورزشی تلویزیون
18. طول دادن حمام یا دستشویی
19. زمان برگشت نوجوانان به خانه
20. چه کسی باید ظرفهای داخل ماشین ظرفشویی را خالی کند
تربیت بچه اول سخت تر است یا آخر؟! شما هم اگر بیشتر از یک فرزند دارید،حتما به این نکته توجه کردهاید که حساسیتهایی که در فرزند اول داشتید در فرزند دوم ندارید یا با خودتان فکر کردهاید که بزرگ کردن فرزند دوم راحتتر از فرزند اول بوده است. آنچه مسلم است رفتار والدین با اولین فرزند خود با رفتاری که با فرزندان بعدی دارند، متفاوت است. به طور کلی والدین به اولین فرزند خود توجه بیشتری میکنند و با او بیشتر حرف میزنند، در مقابل از او توقع و انتظارات بیشتری هم دارند.
روانشناسان معتقدند، فرزندان اول و دوم از نظر شخصیتی با یکدیگر متفاوتند. برخی از این تفاوتها بهدلیل روش تربیتی متفاوتی است که والدین درپیش میگیرند و بخشی هم به خود بچهها مربوط است. همین تفاوتها باعث میشود ویژگیهای شخصیتی منحصر به فردی را در بچهها شاهد باشیم. بهتر است بیشتر با این تفاوتها آشنا شوید و با علم بر آنها رفتار خود را تنظیم کنید. اولین فرزند یک زن و شوهر به طور طبیعی نوعی تجربه برای والدین جدید است، ترکیبی از غریزه و آزمون و خطا شاید این موضوع باعث شود، والدین در بسیاری از موارد به کتاب مراجعه کنند و براساس قوانین کتاب پیش بروند. بههمین دلیل این احتمال وجود دارد که کودک بسیار کمالگرا بار بیايد و تلاش کند نظر پدر و مادرش را جلب کند. اما زمانی که پدر و مادر تصمیم بگیرند فرزند دوم داشته باشند به دلیل تجارب زیادی که در فرزند اول کسب کردهاند روش دیگری اتخاذ میکنند.
هرچند این امکان وجود دارد که به فرزند دوم کمتر توجه شود زیرا 2 فرزند در رقابت برای جلب توجه والدین هستند. آنها از فرزند دوم نمیخواهند کمالگرا باشد اما او ناخودآگاه در رقابت با فرزند بزرگتر در اين موضوع قرار میگیرد. فرزند اول مسئولیتپذیر است ویژگیهای فرزند اول: او مسئولیتپذیر، وظیفهشناس، منظمآگاه، محتاط وکنترلگر است گاهی در نقش موش آزمایشگاهی است: پدر و مادر در برخورد با اولين فرزند تجربه كافي ندارند و با توجه به ذوق و شوقي كه براي به دنيا آوردن او از خود نشان ميدهند گاهي روشهاي درست تربيتي را براي كودك اجرا نميكنند و بعدها كه با مشكلات تربيتي فرزندشان روبهرو ميشوند، سعي ميكنند روشهايي را آموزش ديده و در خانه اجرا كنند. میخواهد بهترین باشد: او میخواهد در هر چیزی بهترین باشد و در به دست آوردن دل بزرگترها استاد است. او کمتر علاقهای به بازی با همسالانش دارد. اگر تولد 6 سالگیاش، 6 نفر از دوستانش را دعوت کنید، احتمالا نیم ساعتی در گوشهای کز میکند. درست است که آنها دوستان صمیمی او هستند اما او ماهیت محتاط بودن خود را در درونگرایی موقتش آشکار میکند، ولی زمانی که با محیط جدید آشنا شد، احتیاطش فروکش میکند. وقتی کنترلگر میشود: در برخورد با فرزند دوم او احساس میکند باید نقش کنترلگر را داشته باشد. او مدام تلاش میکند او را در آغوش بگیرد و برایش اسباببازی فراهم کرده و در عوض برخی چیزها را از او دور کند تا جیغش دربیاید. این دقیقا یک عشق- نفرت خواهر برداری است. زودتر زبان باز میکند: تحقیقات مختلف نشان داده، فرزند اول نسبت به فرزندان بعدی زودتر به حرف میافتد و در عین حال زودتر راه میرود. در بزرگسالی هم کمالگرا باقی میماند: او در بزرگسالی میخواهد بهترین ویراستار باشد یا حتی بهترین همسر که همه اینها به دلیل روحیه رقابتجویانه او نیست بلکه به این دلیل است که او کمالگراست و میخواهد در هر چیزی بهترین باشد. فرزند وسط حرف گوش نمیدهد! ویژگیهای فرزند وسط: تاییدطلب، سرکش، داشتن مهارت در ایجاد ارتباط، با دایره وسیع ارتباط اجتماعی و صلحطلب بلاتکلیف است: فرزند وسط اغلب با خودش فکر میکند خب من که بچه اول نیستم، تهتغاری هم که نیستم، پس من کی هستم. این مدل سلسله مراتبی باعث میشود، بچههای وسط بیشتر به سمت گروه همسالان شان علاقه نشان دهند. کار خودش را میکند: آنها تاحدودی سرکش هستند. مثلا اگر به او بگویید «برو لباس شنا بپوش میخواهیم برویم استخر» ممکن است نگاه خنثی به شما کند و بگوید «نه نمیام.» البته اگر فرزند اول پسر و فرزند دوم دختر باشد ممکن است او هم صفات فرزند اول را داشته باشد زیرا درست است که او فرزند دوم است اما اولین فرزند دختر است. برای همین شاید این صحنه را زیاد ببیند که او برای برادر یا خواهر کوچکترش نقش مادر را بازی میکند و از او مراقبت میکند. توجه دیگران را جلب میکند: او زمانی که ببیند خواهر و برادر در حال انجام کاری هستند که توجه والدین را به خودشان جلب کردهاند، فورا کاری میکند كه به او توجه نشان دهند ولو اینکه خودش را از روروک بیندازد. در بزرگسالی هم سر حرفش میایستد: این سرکشی دوران کودکی در دوران بلوغ نیز دست از سر فرزند وسط برنمیدارد و گاهی ممکن است بحث آنقدر بین والدین و فرزند بالا بگیرد که او مجبور به ترک خانه شود. آنها همچنان دوست ندارند کسی به آنها بگوید چهکاری را انجام دهند و چه کاری را نه.
فرزند آخر دولت خودمختار ویژگیهای فرزند آخر: دوستدار تفریح، ددری، توجهطلب و خودمحور
خواهان کمترین مداخله است: فرزند آخر خانواده تمایل شدیدی به آزادی عمل در همه زمینهها دارد و ترجیح میدهد والدین کمترین مداخله را در نگرشهایش داشته باشند. او میخواهد در کانون توجه باشد. اما در عین حال تا اسم «ددر» میآید سر از پا نمیشناسد و خود را آماده یک تفریح متفاوت میکند. وقتی لوس میشود: گاهي فرزند آخر به اين دليل كه مورد توجه تمام افراد خانواده قرار ميگيرد به ميزان بيش از حد نياز، توجه مثبت دريافت ميكند. بدون شک كودكان به توجه مثبت نياز دارند اما اين نكته را فراموش كنيد که توجه مثبت به كودك مانند دماي بدن است. گرما براي بدن لازم است، اما اگر دما بالا برود تبديل به تب ميشود و پايين بيايد تبديل به لرز. در بزرگسالی، همچنان بدون پیچیدگی: طبیعت ساده و بدون پیچیدگی فرزند آخر در دوران بلوغ نیز با او همراه خواهد بود. اگر دیگران انتظار جشنی بزرگ برای تولدشان داشته باشند، این افراد به یک تبریک نیز قانع هستند. تمام توجه به تکفرزندها! ویژگیهای تک فرزندها: نسبت به سنشان بالغند، کمالگرا، وظیفهشناس، سختکوش و رهبر هستند زود تسلیم نمیشوند: تک فرزند بودن یک موقعیت منحصر به فرد در خانواده است. بدون هیچ خواهر و برادری برای رقابت، فرزند به تنهایی تمام توجه پدر و مادر را نه به صورت مقطعی بلکه برای همیشه به خود جلب میکند. آنها تمام حمایت و توقعات را از والدینشان دریافت میکنند. شوخیطبعیشان، متعجبتان میکند: آنها شوخ طبعی عجیبی دارند و اغلب دوپهلو با همسالانشان صحبت میکنند. طنزپردازی آنها ممکن است حتی بزرگسالان را هم شگفتزده کند. ممکن است وقتی راجع به علت مکیدن انگشت با او صحبت میکنید او شروع به کشیدن یک جدول 30 خانهای کند و در آن روزهایی که این کار را نمیکند علامت بزند. بعد از یک ماه او دیگر هیچگاه انگشتش را در دهانش قرار نخواهد داد. در بزرگسالی همچنان موفقند: آنها وقتی بزرگ میشوند ممکن است برای رسـیدن بـه هــدف رنج زیـادی را متحمــلشوند و بـه طــرز معنىدارى از نظر تحصیلى و شغلى موفق هستند.